می گفتند حکمت دارد که این کوه را از پرچم پر کرده اند. اسم کوه هم الله اکبر بود.
گویا شخصی در خواب دیده بوده که شخصی این پرچم ها را روی همین کوه می زده و در سمت دیگر امام زمان ایستاده بودند. در عالم بیداری هم اتفاق افتاده.( نمی دانم درست گفتم یا نه. چیزی بود که از دوستانم شنیدم. انشاالله که درست گفته باشد.)
به طرف پادگان میشداغ یا به قول بعضی ها داغ میش:دی!(اولش بلد نبود و اشتباه گفت) حرکت کردیم. شب شهادت امام حسن عسگری هم بود. صدای زیارت آل یاسین در اتوبوس پیچیده شده. هر کس توی حال و هوای خودش است.
وقتی وارد پادگان شدیم کوهی روبرویمان قرار داشت که اول از همه چشم ها را به خودش خیره می کرد. کوهی که از بالا تا پایین پر شده بود از پرچم. پرچمهای رنگی. و در پایینش هم قبر شهیدی بود. در بالایش هم یک گنبد کوچکی دیده میشد.
دهلاویه. محل شهادت چمران. روی پشت بام آنجا جمع شده بودند و عکس می گرفتند. داخل ساختمان نمایشگاهی از عکس های مختلف شهدا داشت. لامپها را خاموش کردند و کلیپی از مصطفی چمران نشان دادند. وقت تنگ بود و ما کامل ندیدیم.
همانجا در هویزه نمایشگاه کتابی بود. بیشتر اونایی که فیش خرید داشتند رفتند کتاب و سی دی گرفتند؛ در حالی که حداکثر توی اتوبوسها منتظر آنها بودند.
کتاب خریدنها از آخر کار خودش را کرد و باعث شد چند نفری جابمانند. یادش بخیر...
فکر کنم همین جا بود، از شهیدی که اسمشان ابوالفضل بود و چقدر جای تفکر داشت تعریف کردند.