گر از ملامت طبعم درید گیسویت
به طعنه گفتمش ای دل چو گربه سانان باش!
رهیق منزل لیلی نوای مجنون است
رفیق منزل ما باش و درب و داغان باش!
شنبه 87 فروردین 3
, ساعت 7:48 عصر |[ پیام]
دلا ز جور رقیبان گشاده دامان باش
نه این گشاد بلکه گشادتر از آن باش!
به بوی موی تو هر دم سحر نظاره کند
به دیدنم چو بیایی چو پادشاهان باش!
شنبه 87 فروردین 3
, ساعت 7:46 عصر |[ پیام]
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
(مولانا)
شنبه 87 فروردین 3
, ساعت 7:26 عصر |[ پیام]
زآتش پنهان دل هر که شد افروخته
دود نخیزد از او جز نفس سوخته
(کلیم کاشانی)
شنبه 87 فروردین 3
, ساعت 7:25 عصر |[ پیام]
روزی که دیدم یک نویسنده ی شاعر به وبلاگمون، وبلاگ اینک، اضافه شده چقدر خوشحال شدم. ولی چرا از ایشون خبری نیست؟! منتظر شعرهای زیباشون می مونیم.
شنبه 87 فروردین 3
, ساعت 7:24 عصر |[ پیام]
پرده شرم است مانع در میان ما و دوست
شمع را فانوس از پروانه میسازد جدا!
شمع را فانوس از پروانه میسازد جدا!
شنبه 87 فروردین 3
, ساعت 3:16 عصر |[ پیام]
بعد از نوشتنِ کلمه ی (خب) و (خلاصه) چه علامتی باید گذاشت؟! اصلا علامتی می خواهد؟! علامت تعجب یا ویرگول یا...؟! کسی می داند؟! اگر می دانید من را هم راهنمایی فرمایید. با تشکر!
شنبه 87 فروردین 3
, ساعت 12:5 عصر |[ پیام]
دوست عزیزم زنگ زد. دلم(دلش) چقدر برایش (برایم) تنگ شده بود. جایش خالی بود در جنوب. چقدر اصرار کردم که بیاید ولی...
شنبه 87 فروردین 3
, ساعت 12:3 عصر |[ پیام]
شب دوم را هم در پادگان حمید شب را به صبح رساندیم. همه مثل خواهر بودیم با هم. کسی با دیگری غریبی نمی کرد. من که خیلی زود با بیشتری هاشون دوست می شدم:) شاید اخلاق های خاکی شهیدان در این مکان در ما هم تاثیر گذاشته بود.
شنبه 87 فروردین 3
, ساعت 12:0 عصر |[ پیام]