سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گور پدر حرفای مزخرفی که با یه خواب از بین میرن.

 یکشنبه 86 دی 30 , ساعت 11:58 عصر |[ پیام]

بَــــــ بوووو.... بَـــــــــ بوووو....  بَــــــ بوووو....
بنده آمبولانس هستم و یک بیمار به شدت اورجانسی را به همراه خود دارم. لطفا از جلوی راه من بروید کنار. وگرنه له‏تون می‏کنم.
بَــــــ بوووو.... بَـــــــــ بوووو....  بَــــــ بوووو....


 یکشنبه 86 دی 30 , ساعت 11:45 عصر |[ پیام]
عقده های فروخرده‌ی یک منگل اینک‌نویس‌نما.

 یکشنبه 86 دی 30 , ساعت 10:55 عصر |[ پیام]
اگر بلد نیستید در هر حال طلبکار باشید، بدانید ارزش و شرافت عضویت در حزب بزرگ‌ترها رو ندارید؛ حتا ارزش زندگی کردن را هم ندارید؛ خیلی نکبت‌بار است که عضو حزب باشید و طلبکار بودن را یاد نگرفته باشید.

 یکشنبه 86 دی 30 , ساعت 10:54 عصر |[ پیام]
اگه عضو حزب بزرگ‌ترها باشی، حق نداری به کسی اجازه بدی فرمایش‌هات رو دست کم بگیره؛ یا حتا به شوخی بگیره. اگه کسی وجود داشت که احتمال می دادی بعیده آدم بشه، می تونی قبرش رو بکَنی؛ رسما!

 یکشنبه 86 دی 30 , ساعت 10:52 عصر |[ پیام]
اونایی که عضو حزب بزرگ‌ترها نیستن دو گروهن؛ اونایی که با تمام وجود به دنبال دست و پا کردن عضویت در حزب بزرگ‌ترها هستن؛ و اونایی که عُرضه ی بزرگ‌تر بودن ندارن.

 یکشنبه 86 دی 30 , ساعت 10:49 عصر |[ پیام]
حکما بزرگ‌ترها دو گروه هستن؛ اونایی که حاضرن به خاطر احساس مسئولیت و حس بزرگ‌تری هر بلایی سر اطرافیان‌شون بیارن؛‌ و اونایی که این عُرضه رو ندارن. یاعلی مددی!

 یکشنبه 86 دی 30 , ساعت 10:47 عصر |[ پیام]
حکما دو گروه هستن که امیدی بهشون نیست؛ بزرگ‌ترها و پیرها؛ و ما فی حکمهما. یاعلی مددی.
 یکشنبه 86 دی 30 , ساعت 10:46 عصر |[ پیام]
اینک‌خوان‌ها را اصلا درک نمی‌کنم؛ اما شدیدا عذرخواهی می‌کنم بابت مزخرف‌جات‌هایی که این‌جا ردیف می‌کنم. اینک‌های من جز حسرت و اندوه و درد و بی‌کسی و غیره نیستند. البته پاستوریزه‌تر از آن چه دوست دارم. نخوانید آقا جان. نخوانید. اصلا بخوانید به من چه.

 یکشنبه 86 دی 30 , ساعت 10:37 عصر |[ پیام]
خدا. غلط کردم. می شه حداقل یه خرده، فقط یه خرده... . هیچی.
 یکشنبه 86 دی 30 , ساعت 10:32 عصر |[ پیام]
   1   2   3   4   5   >>   >