سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آنجا آمبولانسی بود که اگر وقت داشتیم و سه تا اتوبوس نمی خواستند اسیر نیم ساعت شوند سُرم و آمپول را زده بودم. خدا رو شکر که وقت نبود. البته از آنها که نمی ترسم:دی!


 سه شنبه 87 فروردین 6 , ساعت 2:3 عصر |[ پیام]

از اینجا باز به طرف دوکوهه حرکت کردیم. همان جایی که روز اول دیدیم. شب را آنجا باید می ماندیدم.


 سه شنبه 87 فروردین 6 , ساعت 2:3 عصر |[ پیام]

آخرین جایی را که دیگر می رفتیم تا صفا کنیم و ببینیمشان لمسشان کنیم فتح المبین بود. از اینجا چیزی ندارم بگویم. این روز آخر فقط حالم بود. شانس نداشتم که. آقای... و خانمشان را هم اسیر خودم کردم.


 سه شنبه 87 فروردین 6 , ساعت 2:2 عصر |[ پیام]

اول که می خواهیم وارد فکه شویم همه کفش های خودشان را می کنند. همان جا رها می کنند. برایشان دیگر مهم نیست. بعضی ها هم کفش به دست وارد می شوند. از کنار قرآن رد می شدیم و تنمان را با گلاب خوش بو می کردند.


 سه شنبه 87 فروردین 6 , ساعت 2:1 عصر |[ پیام]

به چهره ی هر کس نگاه می کردم رمل ها روی پیشانی اش مانده بود. چقدر این چهره ها دیدنی است.


 سه شنبه 87 فروردین 6 , ساعت 2:1 عصر |[ پیام]

 من نبودم.حالم بد بود. ولی می گفتند که آقای خانگل زاده سفر کربلایی داشتند که به جناب مجاهد دادند. از بقیه اش خبری ندارم. در کل خوش به سعادتشون.


 سه شنبه 87 فروردین 6 , ساعت 2:0 عصر |[ پیام]
رفتیم چزابه. بعد هم فکه. رمل های فکه فقط دیدنی استو حس کردنی است. بیان نمی شود. همه در صف های جماعت ایستاده بودند و نماز می خواندند. روی خاک ها.
 سه شنبه 87 فروردین 6 , ساعت 2:0 عصر |[ پیام]

اولین چیزی که صبح روز چهارم برای همه مون جالب و خنده دار شد این بود که: یکی از دوستان، شب قبل، از بس خسته بودن زودتر از همه برمی گردن به خوابگاه و رزمایش هم نمی آیند. گویا لامپها در خوابگاه هم خاموش بوده. از فرط خستگی یک اتاق قبل تر از اتاق خودشان با خیال راحت در گروه شیرازی ها خواب هفت پادشاه می بینند. و صبح بلند می شوند می بینند همه نا آشنا هستند. وقتی می بینیمش از خنده...:)


 سه شنبه 87 فروردین 6 , ساعت 1:59 عصر |[ پیام]

صبح بعد از نماز و دعا یک قرعه کشی هم داشتند. اسم یکی را که در این اردوها شرکت کرده بودند به قرعه برای سفر کربلا انتخاب می کردند. اسم یک خانم که نمی شناختمش در آمده.


 سه شنبه 87 فروردین 6 , ساعت 1:59 عصر |[ پیام]
هنگ کردم.....
کاش بودین.......
همیشه تو این قبیل اوقات به دادم میرسیدین....
 دوشنبه 87 فروردین 5 , ساعت 1:21 عصر |[ پیام]
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >