سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این وبلاگ نویسی با این همه مزایا،یک بدی هم دارد.اینکه آدم به بعضی از وبلاگ‏ها عادت می کند.ناخواسته نوشته‏هاشان را دنبال می‏کند.امان از وقتی که به روز نکرده باشند.آدم احساس تنگی اطلاعات می‏کند.مثل حالای من...
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 7:48 صبح |[ پیام]
هی رفتم ...هی اومدم...هی رفتم...هی اومدم...چرا به روزش نمی‏کنه آخه؟
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 7:46 صبح |[ پیام]
< language=java>
سلام...بالاخره این همدم من رفت .لنگوییچ برابر جاوا؟دیگه نیست.اما حیف شد .نفهمیدم که چی شد که رفت!!
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 7:45 صبح |[ پیام]
نمی‏دونم اینکی‏ها الان خوابند یا بیدار؟بابا یکی نیست به من بگه:«به توچه»؟
 سه شنبه 86 دی 25 , ساعت 1:10 صبح |[ پیام]
چه‏عجب...انک نوشتنم مثل جت داره کار می‏کنه...کاش امشب سرحال بودم و اینک‏های جذاب می‏نوشتم.مگه می‏شه؟دو تا آدم حسابی فوت کنند،مگه برای آدم حس می‏مونه؟خدا رحمت کنه این دو  تا آدم حسابی را...
 سه شنبه 86 دی 25 , ساعت 1:9 صبح |[ پیام]
از وبلاگ‏هایی که تو حال و هوای عاشقی هستند به شدت متنفرم.حس می‏کنم هنوز توی خواب و خیال غوطه‏ور هستند.بابا بجنب...فرصت عمر رفت...تو هنوز اول راهی...بجنب...دیرت می‏شه...
 سه شنبه 86 دی 25 , ساعت 1:6 صبح |[ پیام]

امشب زورکی نشستم پای رایانه.به‏خاطر ماشین لباسشویی بیدارم.به جای اینکه الان در خواب ناز باشم،در بیداری زورکی هستم...این یعنی مادر بودن زورکی...


 سه شنبه 86 دی 25 , ساعت 1:4 صبح |[ پیام]

امشب زورکی نشستم پای رایانه.به‏خاطر ماشین لباسشویی بیدارم.به جای اینکه الان در خواب ناز باشم،در بیداری زورکی هستم...این یعنی مادر بودن زورکی...


 سه شنبه 86 دی 25 , ساعت 1:4 صبح |[ پیام]
زور می‏گه:« کاپیشنم کثیفه.میشه امشب شستشو بدی تا فردا صبح بپوشم؟»مجبور شدم اونقدر بیدار بمونم تا این کاپیشن شسته بشه.بعد آویزان کنم جلوی شوفاژ،تا کاملا خشک بشه.این زوره.مگه نه؟آخه مگه کاپیشن منه؟
 سه شنبه 86 دی 25 , ساعت 1:1 صبح |[ پیام]

فقط کافیه مطمئن بشم که اشکال از پارسی بلاگه نه از سیستمم.اونوقت دیگه حتما اسباب کشی می کنم و می‏روم بلاگ‏فا.چقدر متن رو ارسال کنم و بپره؟هان؟خسته شدم که نمی تونم وبلاگم رو مرتب به روز کنم... < language=java>


 یکشنبه 86 دی 23 , ساعت 7:59 صبح |[ پیام]
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >