جریمه بدتر!!! قرار بود که فونتشم دست نخوره!!! اگه یه بنده خدایی از دو مین الان بود سریع اخراجتون میکرد.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:58 صبح |[ پیام]
حالا جریمه میشین تا انقدر مطلب بنویسین، تا این هفت خطیه از صفحه بره بیرون. میگین نه؟؟ از اون یکی بپرسین. منم همین شکلی جریمه شدم.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:56 صبح |[ پیام]
خووووب!!!!! برده مرده شور. اما خوب همشم که بد نیست. درست گرفتم؟
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:54 صبح |[ پیام]
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی /و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد. /در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی: /کودکی می بینی /رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور /و از او می پرسی
خانه دوست کجاست. /(سهراب)
خانه دوست کجاست. /(سهراب)
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:51 صبح |[ پیام]
نرسیده به درخت، /کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است /و درآن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است. /می روی تا ته آن کوچه که او پشت بلوغ، سر بدر می آورد، /پس به سمت گل تنهایی می پیچی،
دو قدم مانده به گل،
................
دو قدم مانده به گل،
................
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:50 صبح |[ پیام]
بهترین لحظه های روز و شبم/لحظه های شکفتن سحر است
که سیاهی شکسته پا به گریز/روشنائی گشوده بال و پر است
(شاعرش رو نمیشناسم خوب)
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:41 صبح |[ پیام]
خیال رفتگان، شب تا سحر بر جانم آویزد
خدایا، این شباویزان چه می خواهند از جانم؟
(شهریار)
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:39 صبح |[ پیام]
بلورهای برف، اون رو یاد اولین شبی انداخت که از خونه خارج شد.تلنگری و فلاش بکی...روز اولی که به لبخندش، خندید، شب اولی که به اون پناهنده شد، شب اولی که بی پناه رهاش کرد.و بعد دیگه ...جسد بی جانش رو با بلور یخزده اشک بر صورتش، نگهبان پارک فردا صبح پیدا کرد.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 1:8 صبح |[ پیام]