سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لابد الان داری به این فکر می‏کنی که من که فلانم و فلانم چرا الکی دارم خودم رو واسه‏ت لوس می‏کنم. ولی باور کن من درباره‏ی هیچ‏کسی همچین فکری نکرده‏م تا حالا. بزار هنوز هم بتونم دلم رو بهت خوش کنم. باشه؟
 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:57 عصر |[ پیام]
تو که می‏دونی. تنها دل‏خوشیم شده همین سوالا. همین سوالایی که نگه‏شون داشتم برای اون روز. که بپرسم چرا اون روز این‏جوری کردی. چرا اون روز اون‏جوری کردی. چرا اون روز تحویلم نگرفتی. از این حرف‏ها. چشام پر اشکه. می‏فهمی؟ می‏فهمی. می‏دونم
 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:54 عصر |[ پیام]
همه‏ش ترسم از اینه که تو هم مثل آقای حیاتی اول بگی الان وقت جواب دادن به سوال نیست؛ بعد هم هیچ‏وقت به سوالام جواب ندی. می‏دونم خیلی خوبی؛ به خدا می‏دونم. اما می‏ترسم قرار باشه یکی از خوبی‏هات هم این باشه که سوالام جواب ندی.
 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:52 عصر |[ پیام]
نمی‏دونم باورکردنی هست یا نه! اما دوستت دارم. اون‏قدری دوستت دارم که با همه‏ی نقش‏ها و سمت‏هایی که داری، فقط دوست دارم باهات بازی کنم. می‏فهمی یعنی چی؟ تو می‏فهمی. شاید فکر کنی تو رو دست‏کم گرفته‏م؛ اما باور کن معناش این نیست.
 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:48 عصر |[ پیام]
می‏بینی چه لذتایی برای خودم دست و پا کرده‏م؟ بابت همین‏ها هم باید ممنون تو باشم. همون‏قدر که مدیونتم.
 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:43 عصر |[ پیام]

می‏بینی؟ لابد الان داری به این فکر می‏کنی که همه چیز رو به بازی گرفته‏م نه؟! ولی باور کن دست خودم نیست. دلم رو خوش کرده‏م به این‏که دست‏کم یه بازیه دیگه. یه بازی که دست‏کم یه لذت توش داره؛ و اونم لذت کشف توه. همین بسه برام.  


 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:40 عصر |[ پیام]

خودتم می‏دونی که بی‏خیال خیلی چیزا شده‏م. این خیلی چیزا خیلی بیش‏تر از خیلی چیزاییه که توی ذهن خیلیا میاد. به هر حال اگه قرار باشه یه چیزی بخوام همینه. خیلی دارم پشت سر هم تکرار می‏کنم یه حرف رو؛‏ اما برام مهمه. مهم البته شاید کلمه‏ی خوبی نباشه! نمی‏دونم


 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:36 عصر |[ پیام]

هیچ ترسی ندارم. راستش رو بخوای اون‏قدری که در این مورد کنجکاوم، ترس ندارم. اون‏قدری که دوست دارم بدونم قراره چیکار بکنی، نمی‏ترسم. نه که بدی نکرده باشم نه. خودت هم می‏دونی. ولی اون بخش کنجکاوی‏ش نمی‏ذاره این ترسه خودش رو نشون بده. 


 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:33 عصر |[ پیام]

اگه به یه چیز اعتقاد داشته باشم؛ فقط یه چیزا؛ فقط فقط فقط! اگه فقط به یه چیز اعتقاد داشته باشم، اینه که یه روزی هست که قراره حقم رو بزاری کف دستم.


 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:32 عصر |[ پیام]

شاید فکر کنی دارم خودم رو لوس می‏کنم اما باور کن؛ تو که می‏دونم باور می‏کنی چون خودت می‏دونی؛ اما باور کن فقط به این فکرم که چجوری می‏خوای حقم رو بزاری کف دستم.


 دوشنبه 87 خرداد 13 , ساعت 1:29 عصر |[ پیام]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >