اصلا به من چه که دو نفر با ناراحتی از اینک رفتند؟! اصلا به درک! اصلا مگر مهم است که دو تا از دوستهای آدم ناراحت باشند و با اینک قهر کنند؟ قطعا هیچ اهمیتی ندارد. آقای محترم! به تو میگم اهمیت ندارد دیگر! گیر نده!
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 7:52 عصر |[ پیام]
یک بار دیگر هم یک جای دیگر گفتم وقتی دو نفر، فکر میکنند درست میگویند و حرفشان با یکدیگر متناقض است، قطعا یکیشان در جهل مرکب است. و ادامهی حرفم هم این بود که اگر هیچ کدام از آنها کوتاه نیاید تا ثریا میرود دیوار کج!
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 7:49 عصر |[ پیام]
برایم مهم است ولی قبول کردهام که این اهمیت، بیجاست و دایهی مهربانتر از مادر شدن است. در نتیجه: به درک!
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 7:48 عصر |[ پیام]
نمیتوانم بگویم به درک ولی مینویسم... به درک!
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 7:42 عصر |[ پیام]
حسن خودش را از اینک حذف کرده و در گذشته زندگی میکند. زجر میکشم؛ اگرچه خودش از این حس من متنفر است. شدهام کاسهی داغتر از آش، دایهی مهربونتر از مادر، لیوان داغتر از چایی... یک چیز چندشآور... چه قدر بد است که حسن نیست!
یکشنبه 86 آذر 18
, ساعت 6:57 عصر |[ پیام]
حسن که از در آمد تو، دیدم یک رمان جدید دستش است؛ حس ششمم بهم میگه که این رمانه توی سفر همراهمون هست. به شدت خوشحالم چون مدتها میخواستم بخونمش.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 2:21 عصر |[ پیام]
پارسیبلاگ، آمار دیروز یکی از وبلاگهایش را 3545 تا درج کرده، و وبگذر آمار سهماه گذشتهی همان وبلاگ را 3318 تا. دلم برای فلسفهی وجودی آمار میسوزد! چرا پارسیبلاگ برای اعتماد مخاطبینش ارزش قائل نیست؟ باگهای این چنینی تا کی باید در این سیستم بمانند؟
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 2:16 عصر |[ پیام]
برای این چند ساعت که در قطارم کلی برنامه دارم؛ آخرین باری که با قطار رفتم مشهد، رمان سمفونی مردگان عباس معروفی را خواندم.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 2:8 عصر |[ پیام]
امشب برای نماز مغرب و عشاء وعده کردیم حرم؛ تا بعد از نماز برویم برای تهران و سوار قطار شویم برویم مشهد. اندکی صبر سحر نزدیک است.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 2:4 عصر |[ پیام]
شش ساعت دیگر بیشتر در قم نیستم و هنوز بار زیاد کارها سنگینی میکند. دارم کنداکتور امروز و فردا و شنبهی فیروزه را تنظیم میکنم که در نبود من وقفه در کارش نیفتد.
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 11:41 صبح |[ پیام]