سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنبال لیریک یک موسیقی می‏گردم... خیلی زیبا می‏خواند. راهی برای بازگشتن به عشق.
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:46 صبح |[ پیام]
یک گربه آمده بود موقع شام، کنار در حجره‏مان و زل زده بود توی چشم ما. دهان‏مان که می‏جنبید خجالت می‏کشیدیم از نگاه معصومش. یک تکه گوشت برداشتم و بردم نزدیک دهانش که بخورد. پنجه کشید به دستم؛ دستم خون افتاد... تقصیر من بود؟!
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:38 صبح |[ پیام]

حرف اگر بزنیم
حرف آوازهایی‏ست
که زیر باران هم
می‏توان خواند
احمدرضا احمدی


 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:36 صبح |[ پیام]
بعد از کلاس کارگاه آقای ایران‏مهر به این نتیجه رسیدم که داستان سارا را از اول بنویسم. خدا بخیر کند عاقبت این داستان را.
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:30 صبح |[ پیام]
گفتم غم تو دارم
گفتا که خب داشته باش
گفتم که ماه من شو
گفت به همین خیال باش
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:28 صبح |[ پیام]

Just a meaningless kiss

 


 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:26 صبح |[ پیام]
این موسیقیه که دارم گوش می‏کنم بدجوری استریوه؛ آدم احساس می‏کنه دو گروه دارند موسیقی رو می‏نوازند؛ یک عده سمت چپ، یک عده سمت راست.
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:24 صبح |[ پیام]
گاهی فکر می‏کنم دارم به خودم هم دروغ می‏گویم. مرز میان عشق و خودخواهی خیلی ظریف و باریکه!
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:21 صبح |[ پیام]
توپ رفته بود توی گل... وقتی صدای سوت داور خط را شنیدم.
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:14 صبح |[ پیام]
اون طاقت آورد و تا قو بشه از غصه دق نکرد؛ ولی چه تضمینی هست که هر جوجه‏اردک زشتی تا آخر دووم بیاره و قبل از قو شدن، خودکشی نکنه؟!
 چهارشنبه 86 آذر 28 , ساعت 1:12 صبح |[ پیام]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >