مرغ از قفس پرید... خروسه نشسته زارزار گریه میکنه بدبخت!
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:59 صبح |[ پیام]
این همه آدرس میدی بعد تازه برم بپرسم خانهی دوست کجاست؟! خب از اول بگو باید از یکی دیگه بپرسم تا تکلیف خودم رو بدونم؛ چرا این همه میپیچونی ما رو؟!
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:54 صبح |[ پیام]
اگر خدا مردهشور را خلق نکرده بود... بعضی چیزها را چه کسی باید میبرد؟
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:52 صبح |[ پیام]
باز هم... آمدی تو بر سر راهم...
آی عشق... میکنی دوباره گمراهم...
دردا... من جوانی را به سر کردم...
تنها... از دیار خود سفر کردم...
(شاعرش رو نمیدونم. خوانندهش: احمد آرا)
آی عشق... میکنی دوباره گمراهم...
دردا... من جوانی را به سر کردم...
تنها... از دیار خود سفر کردم...
(شاعرش رو نمیدونم. خوانندهش: احمد آرا)
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:48 صبح |[ پیام]
تا تو نگاه میکنی
کار من آه کردن است
جان به فدای چشم تو
این چه نگاه کردن است
(منم شاعرش رو نمیدونم)
کار من آه کردن است
جان به فدای چشم تو
این چه نگاه کردن است
(منم شاعرش رو نمیدونم)
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:44 صبح |[ پیام]
پیامک فرستادم برایش: «خب... از خواستگاری چه خبر؟ جواب مثبت بود؟» جواب داد: «خیلی بیشعوری!» مطمئن شدم که جواب مثبت بوده است. پیامک فرستادم برایش: «ایشالا به پای هم پیر شید!»
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:25 صبح |[ پیام]
همیشه وقتی میخواست بهاش سلام کند میگفت: «سلام عزیزم.» من گوشم را میگرفتم ولی باز دیوانه میشدم؛ حتی وقتی هیچ صدایی نمیشنیدم.
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 2:22 صبح |[ پیام]
سریال جنگل برفی را یادتان هست؟ موسیقیاش خیلی دوستداشتنی است. آره آره... رودخانهی برفی بود. گفتم یه مشکلی دارهها!
جمعه 86 آذر 30
, ساعت 1:4 صبح |[ پیام]