سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در نداشتن ها و نبودن ها هم گاهی می توان روی پای خود بلند شد و محکم برای بدست آوردن ها فریاد کشید.


 سه شنبه 87 تیر 11 , ساعت 2:42 عصر |[ پیام]
دیگر هیچ وقت فکر نخواهم کرد به آن روزهای بی رحمت ولی پربرکت حق تعالی...
 سه شنبه 87 تیر 11 , ساعت 2:40 عصر |[ پیام]
نو بهار است در آن کوش که خوش دل باشی
که بسی گُل بدمد باز تو در گِل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی!
 یکشنبه 87 تیر 9 , ساعت 4:24 عصر |[ پیام]
الان که بشینی پای صحبت بزرگترها سر نصیحت و این حرفا و عزیزم گذشت از بزرگان است.
 یکشنبه 87 تیر 9 , ساعت 4:21 عصر |[ پیام]

زمانه روی دو پایش راه می رود و سینه را جلو می دهد. با صدای بلند می گوید تجربه کن. شکست را بخور و از کنار پیروزی عبور کن.


 یکشنبه 87 تیر 9 , ساعت 4:19 عصر |[ پیام]
خیلی راحت به خاطر منفعت خودش تونست با زندگی کسی دیگه بازی کنه. راضی نکردن و نگذشتن از گناه بهترین کار است.
 یکشنبه 87 تیر 9 , ساعت 4:18 عصر |[ پیام]

روی تپه های شنی و نرم خیلی راحت خاطراتش را فرو کرد و با سیمانی محکم آن ها را برای همیشه مخفی ساخت.


 یکشنبه 87 تیر 9 , ساعت 4:17 عصر |[ پیام]

اصلا راضی نمی شدم بعد از ماهها که دیگر پشت دستم را داغ کرده بودم حتا به صورتش نگاه نکنم و کلمه ای با او حرف بزنم، ولی خدا نمی گذارد راحت باشم. نمی گذارد فراموشی به این راحتی در ذهن بنشیند. چرا؟


 یکشنبه 87 تیر 9 , ساعت 4:16 عصر |[ پیام]

دوستش دارم...نه...دوستش داشتم تا جایی که حاضر شدم خودم برایش بگویم قبل از اینکه بقیه بگویند؛ شاید کمی بهتر میشد. ولی تا آخر عمر راضیش نمی کنم. از کارهایی که در حق من کرد به راحتی نمی گذرم. نمی دانم اسمش چیست! همان حلال نکردن.


 یکشنبه 87 تیر 9 , ساعت 4:14 عصر |[ پیام]
عاقبت روزی رسید که خیلی سخت حرف ته دل را قی کرد و برایش افشا کرد آنچه سالها عذابش می داد.
 یکشنبه 87 تیر 9 , ساعت 4:12 عصر |[ پیام]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >