سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در شهر من هر روز هزارن نفر از کنار هم می گذرند، آن چیز که به تنهایی حقیقت دارد تنهایی است.
 شنبه 87 تیر 15 , ساعت 2:14 عصر |[ پیام]
آن سالها وقتی زنگ مدرسه می خورد، با عجله کیف و کتابهایم را جمع می کردم و به سوی خانه می دویدم و می دانستم سالها بعد دیگر هیچ زنگی نیست که مرا به سوی خانه بکشاند.
 شنبه 87 تیر 15 , ساعت 2:14 عصر |[ پیام]
گاهی برای رفتن فکر کردن هم فایده ندارد و کاری از پیش نمی برد. دست کم برای من که اینگونه بوده و تجربه اش را داشته ام. تنفر و ...هیچی...
 شنبه 87 تیر 15 , ساعت 2:13 عصر |[ پیام]

رندی باید زشهر خود تاخته ای
بنیاد وجود خود برانداخته ای
زین نادره ای، سوخته ای ساخته ای
وانگه به دمی هر دو جهان باخته ای
(عین القضات همدانی)


 شنبه 87 تیر 15 , ساعت 2:12 عصر |[ پیام]
می دانم همه چیز روزی به پایان می رسد و این نکته مرا شاد نگه می دارد؛ از همیشه بودن بیزارم.
 شنبه 87 تیر 15 , ساعت 2:12 عصر |[ پیام]
آنهایی که ابرو گره می کنند لذت لبخند را پس از مرگ هم نمی فهمند.
 پنج شنبه 87 تیر 13 , ساعت 11:15 صبح |[ پیام]

وقتی سگ متولد شد با خود وفا آورد!
وقتی اسب به دینا آمد نجابت از سر و رویش می بارید!
وقتی انسان پا به عرصه ی وجود گذاشت....؟


 پنج شنبه 87 تیر 13 , ساعت 11:14 صبح |[ پیام]

روز سبکبال شدن بود. روز ایگنور کردن همه ی آنها که در کنارشان راحت نبود.


 سه شنبه 87 تیر 11 , ساعت 3:1 عصر |[ پیام]

می توانست خیلی راحت در ذهنش فرو کند ولی هر کس تواناییش را ندارد.... «شاه بدون وزیر هیچ است».


 سه شنبه 87 تیر 11 , ساعت 2:59 عصر |[ پیام]
اگر شطرنج را خوب یاد می گرفتند می دانستند برای پیروز شدن باید ساعتها فکر کرد و بعد خیلی راحت گفت کیش و مات. نه این که با احساس پیش برود و همان اول دورش کند.
 سه شنبه 87 تیر 11 , ساعت 2:58 عصر |[ پیام]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >