سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جشن تولد اگه کوچک باشه، خوبه.حیف عزیزترین دوست بچه هایم نبود.دایجون حامد! جات خالی بود چه جور...
 دوشنبه 87 فروردین 12 , ساعت 12:53 صبح |[ پیام]
آخیش ...بالاخره اومدند دنبال بچه هاشون.دیگه داشتم دیوونه می‏شدم.چشمام پر از خوابه...
 دوشنبه 87 فروردین 12 , ساعت 12:51 صبح |[ پیام]
خدا لطف کرده امشب جناب شوهر نیستند.و گرنه...
 دوشنبه 87 فروردین 12 , ساعت 12:50 صبح |[ پیام]
از ساعت 4 عصر تا حالا.هنوز مهمون دارم.ای خدا...مهمون عزیزه، اما آخه تا این حد؟
 دوشنبه 87 فروردین 12 , ساعت 12:49 صبح |[ پیام]

جشن تولد بچه‏هام بود.الان که دارم می‏نویسم ، هنوز دوستاش نرفته‏اند.چه جوری ردشون کنم آخه؟؟


 دوشنبه 87 فروردین 12 , ساعت 12:44 صبح |[ پیام]
بعد از مدتها اومدم مدیریت اینک ام.اما پیامهای قبلی اصلا برام باز نمیشه.وقتی می‏بینم برایم نظر گذاشتند و من نبودم، ناراحت می‏شوم که باز نمیشه...مامااااااان...
 دوشنبه 87 فروردین 12 , ساعت 12:43 صبح |[ پیام]

با چه بدبختی صفحه نظرات دوستان اینکی رو باز می کنم،تا می‏بینم نوشته خصوصی،حرصم به شدت در میاد...


 دوشنبه 87 فروردین 12 , ساعت 12:40 صبح |[ پیام]

ز سنگ اگر به دل نازکش رسد آسیب
                      به روی خویش نیارد چو آب، شیشه‏ی ما
شکستن دل ما را به سنگ حاجت نیست
                     که از نفَس شکند چون حباب شیشه‏ی ما

«مولانا صائب»


 دوشنبه 87 فروردین 12 , ساعت 12:32 صبح |[ پیام]
من که می خوابم خوب میشم. تو رو نمی دونم.
 یکشنبه 87 فروردین 11 , ساعت 11:2 عصر |[ پیام]
ساحل در انتظار کسی بود
تا پاسخی بگوید، فریاد آب را
با ناله ی گره شده، دلتنگ، خشمگین
سر زیر پر کشیدم و رفتم
        جواب را.
 یکشنبه 87 فروردین 11 , ساعت 10:54 عصر |[ پیام]
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >