< language=java>
>
نمیدانم کار بدی می کنم یا نه؟!آخه هر کجا بروم خیلی زود با طرف مقابلم باب حرف را باز می کنم.باهاش دوست می شوم.بعد سر فرصت فکر می کنم که آیا مناسب هست برای دوستی یا نه؟! آخر کار تصمیم میگیرم.
نمیدانم کار بدی می کنم یا نه؟!آخه هر کجا بروم خیلی زود با طرف مقابلم باب حرف را باز می کنم.باهاش دوست می شوم.بعد سر فرصت فکر می کنم که آیا مناسب هست برای دوستی یا نه؟! آخر کار تصمیم میگیرم.
دوشنبه 87 فروردین 12
, ساعت 1:12 عصر |[ پیام]
اون موقع ها که ناوارد بودم، هرکی درخواست ادد میکرد ، من اددش می کردم.بدون اینکه بفهمم کی هست و چی هست.عجب غلطی میکردم ها...باز خوبه به خیر گذشت...
دوشنبه 87 فروردین 12
, ساعت 1:8 عصر |[ پیام]
آقا ! وبلاگ که هیچ؛ مسنجرم را هم خواهم تکاند ایشالله... < language=java> >
دوشنبه 87 فروردین 12
, ساعت 1:6 عصر |[ پیام]
آقا ! وبلاگ که هیچ؛ مسنجرم را هم خواهم تکاند ایشالله... < language=java> >
دوشنبه 87 فروردین 12
, ساعت 1:6 عصر |[ پیام]
با این خونه تکونی به شدت موافقم. بهترین کار است.
دوشنبه 87 فروردین 12
, ساعت 10:22 صبح |[ پیام]
< language=java>
>
دارم مادرانه رو میتکانم.اساسی هم میتکانم.اول تمام نظراتی که داده بودم را پاک کردم.امشب هم تمام لینک دوستان رو پاک میکنم.میخواهم از اول شروع کنم.
دارم مادرانه رو میتکانم.اساسی هم میتکانم.اول تمام نظراتی که داده بودم را پاک کردم.امشب هم تمام لینک دوستان رو پاک میکنم.میخواهم از اول شروع کنم.
دوشنبه 87 فروردین 12
, ساعت 12:58 صبح |[ پیام]
میگم:« خطر از دایی گذشت.و گرنه باید حسابی به زحمت کادو میافتاد به خصوص که امشب دو تا تولد گرفتم.»تو چرا در رفتی؟
دوشنبه 87 فروردین 12
, ساعت 12:54 صبح |[ پیام]