سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همه چیز نکبت و مزخرف و گند شده است. بابام جان من نمی فهمم تو چی از جون من بیچاره می خوای؟ چی می خوای؟


 دوشنبه 86 بهمن 15 , ساعت 2:58 عصر |[ پیام]
دلم، نه! خودم درد می کند.
 دوشنبه 86 بهمن 15 , ساعت 2:2 عصر |[ پیام]
حالا تازه قرار شده فردا به طور مستقیم پیگیر شوند.
یعنی درست میشه؟
 یکشنبه 86 بهمن 14 , ساعت 11:34 عصر |[ پیام]
خب انگار فایده نداشت
 یکشنبه 86 بهمن 14 , ساعت 11:32 عصر |[ پیام]
چقدر آدم سخاوتمندی. واقعا خدا تو دلش خونه داره. یکی پیدا میشه که هر چی بهش می گی یکی از کتابهاتو بده بخونیم، ولی...
حالا یکی دیگه پیدا میشه میگه؛ هر چی می خواهید بگید تا براتون بیارم.
 یکشنبه 86 بهمن 14 , ساعت 11:26 عصر |[ پیام]
فقط مگه این که به قول یکی؛ برم به مهندس بگم. انشاالله خودش درست می کنه.(مهندس اعظم!)
 یکشنبه 86 بهمن 14 , ساعت 11:22 عصر |[ پیام]
خب من که میگم؛ از نطر من هیچ ایرادی نداره.
همین جوری یوزر و پسورد میدیم. خب مگه چی میشه؟ همینه دیگه. باید حل بشه یا نه؟
 یکشنبه 86 بهمن 14 , ساعت 11:21 عصر |[ پیام]
شده یک وبلاگی رو از اولین مطلبش مو به مو خونده باشی؟
خودم همین جوریم. ولی از اون حرفش می ترسم که یه روزی میخواد تعطیل کنه. خب واسه چی؟
 یکشنبه 86 بهمن 14 , ساعت 10:17 عصر |[ پیام]

آموختن بعضی از چیزایی که اصلا رعایت نمی کردی، یه کم شیرینه. البته اولش خیلی سخته.
چون هنوز کامل نمی دونم از کدومشون باید کجا استفاده کنم.
حالا خوبه این همه توضیح داد!


 یکشنبه 86 بهمن 14 , ساعت 10:15 عصر |[ پیام]
من هم میخواهم فریاد بلندی در این کویر خشک، که ما چند صباحی در آن می مانیم، بکشم. اگر نتوانستم سکوت می کنم. گاهی سکوت بهتر از نالیدن است.
 یکشنبه 86 بهمن 14 , ساعت 10:13 عصر |[ پیام]
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >