سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قربون سعید.
 دوشنبه 86 بهمن 15 , ساعت 3:29 عصر |[ پیام]
خودمم نمی دونم چه مرگمه. ولش کن. زیاد مهم نیست.
 دوشنبه 86 بهمن 15 , ساعت 3:28 عصر |[ پیام]
بهش گفتم: ولی من حالم خوب نیست؛ بچه ی خوبی هم نیستم.
 دوشنبه 86 بهمن 15 , ساعت 3:26 عصر |[ پیام]
هزار سال اگه بگذره نمی تونم فراموش کنم که این همه ... من رو ...
 دوشنبه 86 بهمن 15 , ساعت 3:24 عصر |[ پیام]
ترجیح می دهم تا یک ماه آینده به صفحه ی مدیریت وبلاگم سر نزنم؛ یا دست کم یادداشتی ننویسم؛ تا به خاطر این مشکلات حالم گرفته نشود. مثل الان که دارم خودم رو لعنت می کنم. الان هم که فرت و فرت آدم رو می فرسته بیرون.
 دوشنبه 86 بهمن 15 , ساعت 3:18 عصر |[ پیام]
البته شما که وظیفه ای در قبال ما ندارید. الامر کله الیک...
 دوشنبه 86 بهمن 15 , ساعت 3:17 عصر |[ پیام]
دیشب که داشتم می خوابیدم،‏ داشتم مثل اسکارلت به خودم می گفتم الان بهش فکر نمی کنم؛‏ فقط چون فکر می کردم این فکرا فقط به خاطر خستگیه. ولی...
 دوشنبه 86 بهمن 15 , ساعت 3:11 عصر |[ پیام]

خودت می دوی که ناراحتی م به خاطر این چیزا نیست. خیلی وقته یاد گرفته م به خاطر این چیزا خودم رو اذیت نکنم. اما یه خرده هم به من توجه کن.


 دوشنبه 86 بهمن 15 , ساعت 3:6 عصر |[ پیام]
دنبال چی هستی؟ خب بگو دیگه اه. ماشالا تو که مثل دولت آقای فلان نیستی که روزنامه نداشته باشی. هزار تا راه داری برای حرف زدن.
 دوشنبه 86 بهمن 15 , ساعت 3:0 عصر |[ پیام]
یه هفته ست لنز نمی زنم.
 دوشنبه 86 بهمن 15 , ساعت 2:58 عصر |[ پیام]
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >