من بودم و تو.... مثل همیشه.
کاش نبود این «مثل همیشه».
کاش نبود این «مثل همیشه».
پنج شنبه 86 اسفند 2
, ساعت 12:20 صبح |[ پیام]
سه تا درخت بید. دو تاش بید بید. یکیش بید نبید. آن که بید نبید، وسط آن دو تا که بید بید بید.
پنج شنبه 86 اسفند 2
, ساعت 12:18 صبح |[ پیام]
همهی در و پنجرهها را بسته بود و کرکرهها را کشیده بود پایین که صدا بیرون نرود. صدای ضبط را تا آخر بلند کرد و سعی کرد با ریتم تند آن، حرکتش را هماهنگ کند ولی نمیتوانست. آخر، ایستاد و فریاد زد: «نمیتونم. من همیشه موتزارت و باخ گوش میکردم. میفهمی؟!»
پنج شنبه 86 اسفند 2
, ساعت 12:3 صبح |[ پیام]
مردهشور ببرد این سلیقهی کوفتی من را که تو از هر چه خوشت بیاید، من حالم از آن به هم میخورد.
چهارشنبه 86 اسفند 1
, ساعت 11:48 عصر |[ پیام]
پایان سخن،
پایان من است؛
تو انتها نداری...
(گرمارودی)
پایان من است؛
تو انتها نداری...
(گرمارودی)
چهارشنبه 86 اسفند 1
, ساعت 11:43 عصر |[ پیام]
منم و انبوهی از داستانهای ناتمام...
و تویی که میل بسکردن نداری.
و تویی که میل بسکردن نداری.
چهارشنبه 86 اسفند 1
, ساعت 11:42 عصر |[ پیام]
البته خداییش ترکوندم.
ترکاندم= ترکاند+م (ضمیر فاعلی) یعنی آن را ترکاندم.
ترکاندم= ترکاند+م (ضمیر مفعولی) یعنی ترکاند مرا!
حالا پیدا کنید پرتقالفروش را!
ترکاندم= ترکاند+م (ضمیر فاعلی) یعنی آن را ترکاندم.
ترکاندم= ترکاند+م (ضمیر مفعولی) یعنی ترکاند مرا!
حالا پیدا کنید پرتقالفروش را!
چهارشنبه 86 اسفند 1
, ساعت 8:14 عصر |[ پیام]
یارو از کنکور ارشد برگشته بود، ازش پرسیدند: «شیری یا روباه؟»، گفت: «مگه خر چشه؟!»
چهارشنبه 86 اسفند 1
, ساعت 8:12 عصر |[ پیام]
اینکهای آدم از دو سه تا که بیشتر شد دیگر کسی رغبت نمیکند بخواند ولی تو بخوانی بس است: «عاقلها عاشق نمیشوند، عاشقها هم عاقل نمیشوند. خفت این اعتراف را میپذیرم و اعلام میکنم من هیچ وقت عاشق نشدهام و نمیشوم؛ شعر و داستان هم بازی است.»
چهارشنبه 86 اسفند 1
, ساعت 12:33 عصر |[ پیام]
خواستم شر خودم را از سرت کم کنم؛ ترسیدم اینطور فکر کنی که خودم را کشتهام که خونم گردن تو بیفتد. ماندم. آخر یک روز جوری که نفهمی و نفهمند خودم را از زندگیات پاک میکنم. (خودکشی حرام است. خیالت تخت! جربزهاش را هم ندارم. خل و دیوانه هم نیستم.)
چهارشنبه 86 اسفند 1
, ساعت 12:29 عصر |[ پیام]