این میگه به قول اون: «خستمه» اون میگه به قول این: «همین». خوبه دیگه!
پنج شنبه 86 آذر 22
, ساعت 10:13 عصر |[ پیام]
ای بابا. اومدم بیام یه دفعه این دبیر اندیشه فیروزه، با دو تا... نه... چهارتا چایی لبریزِ لبدوزِ لبسوز اومده... طبیعتا من اصلا اهل این نیستم که لطف کسی رو نادیده بگیرم. اوه اوه... بیسکویت ساقهطلایی هم هست. دل همهگی کباب!
پنج شنبه 86 آذر 22
, ساعت 4:22 عصر |[ پیام]
من دارم میام که بریم استخر. آمادهاید؟ لباسهاتون رو پوشیدید؟ ساکهاتون رو بستید؟ حله؟ ماشین دم دره؟ ناهار خوردین؟ عینک و کلاه و خرت و پرتهای دیگه رو برداشتید؟ بریم؟ ردیفه؟
پنج شنبه 86 آذر 22
, ساعت 4:19 عصر |[ پیام]
نظر ندادم که ساکت شی. تو رو خدا حرف بزن؛ از هر چی دوست داری.
پنج شنبه 86 آذر 22
, ساعت 4:15 عصر |[ پیام]
این خانم انسیه سیاوش داستانهای وحشتناکی مینویسد. یک داستان به نام کوک نوشته است که چند روز دیگر میرود روی فیروزه؛ داستان مدرن است و تمام وقایع بیرون از داستان هستند و شما فقط آثارش را میبینید. شاید هم پست مدرن باشد؛ چون آثار هم کامل نمیآیند.
پنج شنبه 86 آذر 22
, ساعت 4:14 عصر |[ پیام]
بیبن حالا ناامید نشو؛ به این فکر کن که «تو فکر میکنی پس هستی». تازه این طرز فکر، کلاس روشنفکری هم داره. والا.
پنج شنبه 86 آذر 22
, ساعت 4:0 عصر |[ پیام]
مهدی درست صحبت کن! زندگی اونقدرها هم کشک نیست... بعضی وقتها به ماست بیشتر شباهت داره؛ در ثانی تو میدونی کشک چه قدر خاصیت داره؟! فقط کلی کلسیم داره... راستی گفتی کشک، یاد قاراهای محلی افتادم. دهنت آب جمع کرد نه؟
پنج شنبه 86 آذر 22
, ساعت 3:46 عصر |[ پیام]
دارم مطلبی میخوانم دربارهی سهگانهی فرمانآرا (خانهای روی آب، یک بوس کوچولو، بوی کافور عطر یاس). نویسنده، تیتر مطلبش را گذاشته: «بوی آب، عطر بوس»!
پنج شنبه 86 آذر 22
, ساعت 1:55 عصر |[ پیام]