فقط درد نیست که گاهی چاره ای جز سکوت برای آن نیست. خوشبختی زیاد هم بعضی وقتا آدم را ساکت می کند.
پنج شنبه 87 فروردین 15
, ساعت 2:37 عصر |[ پیام]
هزار برابر ِ صد در صد با کلیشه شکنی موافقم.
کلیشه می شکنیم. الله اکبر...
کلیشه می شکنیم. الله اکبر...
پنج شنبه 87 فروردین 15
, ساعت 2:30 عصر |[ پیام]
میگما اگه این جا مدیر داشت می گفتیم یک نویسنده ی مترجم هم ثبت نام کنن. نوشته های خارجکی رو اگه کسی برامون می ترجمید خوب میشدا:)
پنج شنبه 87 فروردین 15
, ساعت 12:58 عصر |[ پیام]
ای مرغ به سوی آشیانت برگرد!
ای دوست به سوی دوستانت برگرد!
جان تو در آنجاست کجا می گردی؟!
آه ای همه تن به سوی جانت برگرد!
ای دوست به سوی دوستانت برگرد!
جان تو در آنجاست کجا می گردی؟!
آه ای همه تن به سوی جانت برگرد!
چهارشنبه 87 فروردین 14
, ساعت 10:8 عصر |[ پیام]
زمان در خواب و دریا قصه پرداز
خیالم در بلندی های پرواز
زتلخی های پایان می رسیدم
به شیرین شگفتی های آغاز!
خیالم در بلندی های پرواز
زتلخی های پایان می رسیدم
به شیرین شگفتی های آغاز!
چهارشنبه 87 فروردین 14
, ساعت 10:7 عصر |[ پیام]
عقل رو جای احساس؟ یا بر عکس؟ خیلی واضح بود. درستش را پذیرفتم.
چهارشنبه 87 فروردین 14
, ساعت 10:5 عصر |[ پیام]
آیا باز هم دلخور می ماند!؟ آیا عقل را به جای احساس پذیرفت؟ به پیش چشم دید؟
چهارشنبه 87 فروردین 14
, ساعت 10:5 عصر |[ پیام]
ولی درست نبود. فکر کنم درست همان بود که کردم.
چهارشنبه 87 فروردین 14
, ساعت 10:4 عصر |[ پیام]
آیا درست بود برای بودن با تو از همه ی آنچه داشتم و در آغوش می کشیدم بگذرم!؟ نمی دونم. شاید.
چهارشنبه 87 فروردین 14
, ساعت 10:3 عصر |[ پیام]