تا دو هفته ی دیگر، همه ی اینکی ها و غیر اینکی ها.....
خدانگهدار...
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 1:28 عصر |[ پیام]
دارم عصبی میشم به شدت...هرکاری می کنم اول صبحی مدیریت مادرانه رو باز کنم نمیشه...چرا هرچی می نویسم تا میام ارسالش کنم ارور میده؟میگه سیستم قادر نیس متن را به پارسی بلاگ بفرسته؟؟
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 8:14 صبح |[ پیام]
نمی دونم چرا همش حسم میاد برا محرم بنویسم؟ احساس میکنم تا روز اول محرم بشه، تا چشم بهم بزنیم، تموم بشه و باز از قافله عقب بمونم. یا حسین مددی.
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 2:52 صبح |[ پیام]
امروز خیلی دلم میخواست که تو همایش شرکت کنم ، اما خوب نشد. مشغله کاری مجال بهم نداد. نمیدونم تا چه موقع قراره که مشغله ها ما رو از همه کار ، حتی اون کارایی که دوست داریم انجام بدیم باز میداره.
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 2:50 صبح |[ پیام]
تلی از خاک و نگاهی منتظر، گهواره ای خالی و حنجره ای ببریده، گودالی از خون و فریاد وا اماه، بانویی سیه پوش و ندای وا حسینا، دستهایی افتاده برنخلستان و زمزمه یا اخا، ادرک اخا. فراتی پر آب و ..... فراتی پر آب و شرمندگیی به وسعت تاریخ بر پیشانی آب.
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 2:47 صبح |[ پیام]
قافله ای در راه و قافله سالاری به دنبال. امیری در راه و عقیله ای بنشسته به محمل. علمی در راه و علمداری پیش قراول. گهواره ای به محمل و کودکی خفته به آغوش مادر. نخلستانی در پیش و چهار هزار شبه مرد در کنار... قرار است پیک مرگ بر کدامین گروه خبر رساند؟!
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 2:37 صبح |[ پیام]
بچه جان! چرا حرف گوش نمیکنی اخه؟ کی میخوای فقط یه ذره آدم شی!
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 2:18 صبح |[ پیام]
دوست دارم یه عالمه حرف بزنم؛ از امروز؛ از این روزا؛ اما نمیشه؛ باید برم بخُسبم.
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 2:15 صبح |[ پیام]
خوش حالم؛ خیلی خوش حال. خدایا! میشه همیشه دست کم اوضاع مث الان باشه؟ من سعی خودم رو میکنم البته!
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 2:14 صبح |[ پیام]
دلم برای خودم میسوزد. برای دوستانم. برای دنیا. برای ایرانیها. برای همهی مردم جهان ... برای همه موجوادت کره خاکی. برای همه ... همه ... همه کائنات ... برای اینکه مثل تویی ندارند!! نجوای شبانهی من ...
سه شنبه 86 دی 11
, ساعت 2:1 صبح |[ پیام]