سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تو بی رحمی؛ بی رحم! خیلی بی رحمی؛ خیلی! بدتر از همه این‏که داری از روی اختیار بی‏رحمی می‏کنی. حلالت نمی‏کنم.
 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 8:34 عصر |[ پیام]
من یک سوال دارم؛ وقتی طرف مقابل تو رو درک نمی کنه؛ یا نمی تونه درک کنه، می شه ظاهرسازی کرد؟‏ می شه؟ ها؟
 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 8:33 عصر |[ پیام]
برای اولین بار در عمرم برف روفتم. برف سقف خونه‏ی آینده‏ی خودم.
 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 7:19 عصر |[ پیام]
کامنت که می‌گذاردید هنوز بوی چیز می‌دهد. چرا اینگونه کامنت می‌گذارید؟

 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 3:1 عصر |[ پیام]

یخ‏بندان این بار، دارد استخوان‏های مرا خرد می‏کند و تو ایستاده‏ای به تماشای جان‏کندن من... خورشید بیچاره هر چه تلاش می‏کند نمی‏تواند یخ نگاه تو را باز کند.


 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 2:58 عصر |[ پیام]
کی می‌خوایم رفتار درستی روی مسنجر داشته باشیم. خسته شدم از دست این ملت.

 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 2:50 عصر |[ پیام]
اینکی ندارم که بنویسم. روزها شروع می‌شوند، می‌روند و من تنها، فکر می‌کنم. تنها می‌روم، تنها می‌مانم ... این هم اینک من.

 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 2:46 عصر |[ پیام]
زمانی بود که وقتی تلفن خوابگاه به صدا در می‏آمد، بچه‏ها صدای دمپایی کسی را می‏شنیدند که از آن سوی حیاط بزرگ مدرسه به سمت تلفن‏خانه می‏دوید... ولی حالا تلفن در جیبش زنگ می‏خورد و او حوصله‏ی جواب دادن ندارد. کاش می‏شد از همه چیز استعفا داد.
 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 11:3 صبح |[ پیام]
نع ... دیگه حالا همه چی درسته و هرچیز سر جای خودشه. چه خوبه که همه چیز سر جای خودش باشه. حالا همه چیز اوکی هست. شکرا.
 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 12:18 صبح |[ پیام]
مادر بزرگم مثل هر شب آمد سرم را بوسید و رفت بخوابد. شاید این آخرین شب زندگیش باشد. مرگ را به راحتی احساس می‌کند.

 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 12:11 صبح |[ پیام]
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >