سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یه چیزی توی اینک کمه.بد جوری سوت و کوره...کاش یه آهنگ قشنگ متناسب با فصلش توش بود.اگه اینجا مدیر وبلاگ داشت،حتما بهش می‏گفتم این کار رو بکنه.اما حالا که نیس...شاید من نمی‏دونم کیه؟
 چهارشنبه 86 دی 19 , ساعت 7:23 صبح |[ پیام]

من که محال بود صبح‏‏ها بعد از نماز صبح‏ام نخوابم.اما حالا منتظر مهمانم که بیدار موندم.یه مهمان دوست داشتنی...من منتظر مامانم هستم ...مامان...


 چهارشنبه 86 دی 19 , ساعت 7:20 صبح |[ پیام]

یک چنین کسی رو فکر نکنم به این زودی ها بتونی پیدا کنی. البته خب حالا من که دارم خیلی باید حواسم رو جمع کنم تا بتونم چنین دوستی رو برای همیشه داشته باشم...خب کسی که منو روز به روز داره به خدا نزدیکتر می کنه، واقعا شایسته ی چنین کاری هست.


 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 10:33 عصر |[ پیام]

اگر دوستی داشته باشی که واقعا با همه ی احساس کمکت کنه، کسی باشه که خیر و صلاحت رو بخواد، کسی باشه که حتی با یک حرف حتی شاید یک کلمه که می توان نوشت آن را.....کسی که....باید خدا رو صبح تا شب شکر کرد.


 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 10:30 عصر |[ پیام]

یک نفر می‏خواست «بی‏خودی» چت رو کش بده.
دکش کردم. خیلی راحت.


 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 9:1 عصر |[ پیام]

- چند می ارزه؟
- چی؟
- دل من!
- بامزه!


 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 8:59 عصر |[ پیام]
بازم می گم؛ همیشه این منم که اشتباه می کنم؛ همیشه این منم که اذیت می کنم همه رو. خدایا! خلاص کن همه رو؛ از دست من.
 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 8:52 عصر |[ پیام]
دل دیگه این طاقتا رو نداره...
 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 8:51 عصر |[ پیام]
اینجا یک هیچ؛ اونجا هم یک هیچ؛ طبق معمول همیشه به نفع تو.
 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 8:39 عصر |[ پیام]

حتا توی دلم هم نمی تونم گلایه کنم؛ چه برسه به این‏جا. ولی از من نخواه فحش ندم؛ این تنها چیزیه که آرومم می کنه. باشه؟


 سه شنبه 86 دی 18 , ساعت 8:39 عصر |[ پیام]
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >