نمیدونم اینکیها الان خوابند یا بیدار؟بابا یکی نیست به من بگه:«به توچه»؟
سه شنبه 86 دی 25
, ساعت 1:10 صبح |[ پیام]
چهعجب...انک نوشتنم مثل جت داره کار میکنه...کاش امشب سرحال بودم و اینکهای جذاب مینوشتم.مگه میشه؟دو تا آدم حسابی فوت کنند،مگه برای آدم حس میمونه؟خدا رحمت کنه این دو تا آدم حسابی را...
سه شنبه 86 دی 25
, ساعت 1:9 صبح |[ پیام]
از وبلاگهایی که تو حال و هوای عاشقی هستند به شدت متنفرم.حس میکنم هنوز توی خواب و خیال غوطهور هستند.بابا بجنب...فرصت عمر رفت...تو هنوز اول راهی...بجنب...دیرت میشه...
سه شنبه 86 دی 25
, ساعت 1:6 صبح |[ پیام]
امشب زورکی نشستم پای رایانه.بهخاطر ماشین لباسشویی بیدارم.به جای اینکه الان در خواب ناز باشم،در بیداری زورکی هستم...این یعنی مادر بودن زورکی...
سه شنبه 86 دی 25
, ساعت 1:4 صبح |[ پیام]
امشب زورکی نشستم پای رایانه.بهخاطر ماشین لباسشویی بیدارم.به جای اینکه الان در خواب ناز باشم،در بیداری زورکی هستم...این یعنی مادر بودن زورکی...
سه شنبه 86 دی 25
, ساعت 1:4 صبح |[ پیام]
زور میگه:« کاپیشنم کثیفه.میشه امشب شستشو بدی تا فردا صبح بپوشم؟»مجبور شدم اونقدر بیدار بمونم تا این کاپیشن شسته بشه.بعد آویزان کنم جلوی شوفاژ،تا کاملا خشک بشه.این زوره.مگه نه؟آخه مگه کاپیشن منه؟
سه شنبه 86 دی 25
, ساعت 1:1 صبح |[ پیام]
خدا رحمت کنه آیت الله مجتهدی رو. انشاءالله که جهت باقیات خودمون، نماز مخصوص امشب رو به نام ایشون یادمون نرفته باشه که بخونیم. البته هنوزم دیر نشده. یا علی.
دوشنبه 86 دی 24
, ساعت 10:24 عصر |[ پیام]
مداح توی تلویزیون در مورد حر صحبت میکرد. همیشه خیلی از اسمها و مسمیها برام عجیب بودن.
دوشنبه 86 دی 24
, ساعت 9:43 عصر |[ پیام]