آنجا شقایق ها همه رنگ جنون دارند...
پ.ن: دلم هوای خاک پاک جنوب کرده است
پنج شنبه 86 اسفند 2
, ساعت 6:4 عصر |[ پیام]
قد کشیده دستهامان سمت فرداهای روشن...
پ.ن:کاشکی خودمون هم عرضه داشتیم پرواز کنیم سوی همان فرداهای روشن!!!
پنج شنبه 86 اسفند 2
, ساعت 5:25 عصر |[ پیام]
آخ! چقدر خسته شده بودم. سرمو که گذاشتم زمین اصلا نفهمیدم چطور خوابم برد.
بنده خدا رفیقم که دیگه باید از پا افتاده باشه!!!
پنج شنبه 86 اسفند 2
, ساعت 5:9 عصر |[ پیام]
معجزه تمام ناشدنی اند؛ حتا پس از دوران پیامبران...
صدایت معجزه می کند...
صدایت معجزه می کند...
پنج شنبه 86 اسفند 2
, ساعت 12:20 عصر |[ پیام]
دارم میرم بیرون. اصلا بهش فکر نکرده ام. شاید هر چه باداباد...
امّا: «و من یتوکل علی الله فهو حسبه...»
پنج شنبه 86 اسفند 2
, ساعت 9:14 صبح |[ پیام]
شاید هم فهمیده که به قول یارو گفتنی ما جغد شدیم.
پنج شنبه 86 اسفند 2
, ساعت 12:25 صبح |[ پیام]
اسمش رو چی میشه گذاشت؟!
فرهنگ اس ام اس دادن رو داره یا نُچ.
پنج شنبه 86 اسفند 2
, ساعت 12:22 صبح |[ پیام]
من نمی دونم نصفه شبی دارن کتابها رو می دزدن که با این عجله این موقع شب داره منو باخبر می کنه:دی!
تازه؛ حالا اومدیم و کتاب ها داره تموم میشه؛ طرف نباید با خودش بگه خب شاید الهه خانم خواب باشه، من دارم این اس ام اس رو میدم.
تازه؛ حالا اومدیم و کتاب ها داره تموم میشه؛ طرف نباید با خودش بگه خب شاید الهه خانم خواب باشه، من دارم این اس ام اس رو میدم.
پنج شنبه 86 اسفند 2
, ساعت 12:21 صبح |[ پیام]
من بودم و تو.... مثل همیشه.
کاش نبود این «مثل همیشه».
کاش نبود این «مثل همیشه».
پنج شنبه 86 اسفند 2
, ساعت 12:20 صبح |[ پیام]