آشنای من سلام!
میشود که نام کوچک تو را صدا کنم بزرگ؟!
آشنای من سلام!
شب خوش...
این همه حرفی که مثلا حسن یا خودم اینجا می نویسیم ؛ اگه اینجا نبود کجا باید می نوشتیم؟
فکر کنم مجبور می شدیم برای این خزعبلات هم یه پست توی وبلاگ هامون بزنیم.
به هر حال فکر می کنم اینک به طور غیر مستقیم به محتوای وبلاگ هامون کمک کرده.
براش نوشته بودم ... فکر نمی کردم عقده از دلش باز بشه .
البته هنوز هم نگفته اما بوی طوفان میاد.
خدایا مگه این دل من چقدر جا داره؟ هااان
امشب حاجآقا تو دعا یه جور که کس دیگه ای نفهمه با اشاره بهم گفت: همین حاسبوا هاست که...
گفت: ادامه بده...
< language=java>
>
فکر می کردم همیشه مطالبی را می خوانیم که برای ما جالب است. واقعا اینک منی به این ناجالبی برای تو جالب است.
جدا اینکه من دلی دارم از فرش های حجره کثیف تر و کهنه تر و پاخورده تر ، برای تو زیباست؟
چی بگم؟!
ببین! از همین الان رفتم تو فکر:
وای! چه روزی بودامروز...
دارم میرم بخوابم. اما میدونم امشب هم مثل شبهای پیش...
میگم: پسر این چه کاریه که تو میکنی؟
میگه: من معتاد شدهام.
میگم: به چی؟
میگه: به بوی لایه آرایش صورت دخترها…
نگی بد قولی کردیا! میخواستم الان آدرسو بدم بهت اما دلم نیومد از خواب بیدارت کنم.
میدونم امروز کجاها رفتی و چقدر خسته شدی...