سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فقط از من می خواستی تا ناراحتش کتم. نمیشد به من نگی تا این کار رو نکنم؟ کاش فکرهای دیگه به ذهنش نیاد.
 یکشنبه 87 تیر 9 , ساعت 1:9 عصر |[ پیام]
کاش دو طرفه بود.
 یکشنبه 87 تیر 9 , ساعت 1:5 عصر |[ پیام]
خدایا! دیگه منو توی چنین شرایطی قرار نده که بخوام چنین حرفی رو بهش بگم. چرا باید من خواب ببینم؟ چرا؟ من که دیگه خودم را کنار کشیدم و کاری بهش ندارم.
 یکشنبه 87 تیر 9 , ساعت 1:2 عصر |[ پیام]
حیف که کار دارم و باید برم...
 
فعلا همین مادرانه جان!
 شنبه 87 تیر 8 , ساعت 6:33 عصر |[ پیام]
میگم!بگم؟میگم ماشالله اینک داره رو دست الهه خانم می چرخه...میگم ؛الهه جان! اینک را باید پشت قباله ات انداخت.
می دونین چی گفت؟
گفت:....
 شنبه 87 تیر 8 , ساعت 2:49 عصر |[ پیام]

البته فقط برای عده ی خاصی اون حرف را زدم. وگرنه همه ی خواننده ها ی میلیونی و بزرگوار اینک که اینگونه نیستند.


 شنبه 87 تیر 8 , ساعت 11:50 صبح |[ پیام]
غریب اگر به غربت میانه ی گنج است
همین که شام شود آن غریب دلتنگ است.
 شنبه 87 تیر 8 , ساعت 11:48 صبح |[ پیام]
گفت: کمتر در این محل کنگر بخورید و لنگر بیندازید.
 شنبه 87 تیر 8 , ساعت 11:47 صبح |[ پیام]
لیوان آب خنک را می نوشیم و به هوای گرم بیرون وارد می شویم!
 شنبه 87 تیر 8 , ساعت 11:46 صبح |[ پیام]

دلیل نوشتن هم برای خودمان روشن است که چرا برای کسی می نویسیم که اصلا اینجا را نمی شناسد. لزومی ندارد توضیح داده شود. اینجا برای ثبت خاطرات و وقایع و اینا و اوناست. کسی مشکلی دارد می تواند چشم پوشی کند و بزرگواری و این حرفا و نخواند.


 شنبه 87 تیر 8 , ساعت 11:45 صبح |[ پیام]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >