حکما بزرگترها دو گروه هستن؛ اونایی که حاضرن به خاطر احساس مسئولیت و حس بزرگتری هر بلایی سر اطرافیانشون بیارن؛ و اونایی که این عُرضه رو ندارن. یاعلی مددی!
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 10:47 عصر |[ پیام]
حکما دو گروه هستن که امیدی بهشون نیست؛ بزرگترها و پیرها؛ و ما فی حکمهما. یاعلی مددی.
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 10:46 عصر |[ پیام]
اینکخوانها را اصلا درک نمیکنم؛ اما شدیدا عذرخواهی میکنم بابت مزخرفجاتهایی که اینجا ردیف میکنم. اینکهای من جز حسرت و اندوه و درد و بیکسی و غیره نیستند. البته پاستوریزهتر از آن چه دوست دارم. نخوانید آقا جان. نخوانید. اصلا بخوانید به من چه.
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 10:37 عصر |[ پیام]
خدا. غلط کردم. می شه حداقل یه خرده، فقط یه خرده... . هیچی.
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 10:32 عصر |[ پیام]
من به اسکارلت حسودی م میشه. آدمی که در عین اندوه وحشتناک به راحتی می تونست شاد باشه. من از رمان خوندن می ترسم. به عطا هم گفتم؛ مشکلم اینه که همه ش توی رمان ها دنبال خودم می گردم. و این داغونم می کنه. مهم نیست.
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 10:5 عصر |[ پیام]
تو فقط یه جمله گفتی. اونم قصد خاصی نداشتی. اما نمی دونم این دل پدرسوخته ی من معلوم نیست تا چند روز باید همین جوری هَبَل هَبَل باشه.
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 10:3 عصر |[ پیام]
فکر کنم از دو هفته بیشتره که ظرف پیامک هام در حال سرریز کردنه! معمولا هر دو سه ساعت یه بار دو سه تا پیامک رو حذف می کنم.
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 7:43 عصر |[ پیام]
اسکارلت خوش حال تر از آن بود که احساس حسادت کند
یکشنبه 86 دی 30
, ساعت 5:57 عصر |[ پیام]
خیلی وقتا لازمه آدم برای چند ساعت هم که شده همه ی سلایق خودش رو کاملا کنار بزاره
شنبه 86 دی 29
, ساعت 4:58 صبح |[ پیام]
توی اون لحظه ها اگه امثال شما رو هم نداشتم که دیگه خیلی بدبخت بدم. شک نکنید لطفا.
شنبه 86 دی 29
, ساعت 4:52 صبح |[ پیام]