آخیش! چقدر خوبه آدم حرفای چند روزه ش رو بگه! علی! به تو نمی گما! البته مطمئن نیستم بهش برسه؛ اما همین که گفتم شاید خیلی آروم شدم. همین.
پنج شنبه 86 بهمن 11
, ساعت 12:23 صبح |[ پیام]
امشب گریه کردم؛ فقط یه ذره؛ اما خیلی آروم شدم؛ خدایا شکرت. علی! ممنون. خیلی وقت بود نتونسته بودم توی چشم کسی نگاه کنم و حرف بزنم؛ و خیلی وقت بود نتونسته بودم گریه کنم در حالی که کسی داشت توی چشمام نگاه کنه.
پنج شنبه 86 بهمن 11
, ساعت 12:16 صبح |[ پیام]
ملا ممد جان...
چهارشنبه 86 بهمن 10
, ساعت 3:11 عصر |[ پیام]
کاش می شد نیستی را دار زد
در سکوت ِ
صبحگاه ِ
هیچ گاه...
در سکوت ِ
صبحگاه ِ
هیچ گاه...
چهارشنبه 86 بهمن 3
, ساعت 1:32 صبح |[ پیام]
داشتم نماز می خوندم؛ یاد اون نمازا افتادم؛ و یاد تعقیبات اون نمازا. خدایا! شکرت.
سه شنبه 86 بهمن 2
, ساعت 6:1 عصر |[ پیام]
انگشت های خسته ام
عمری است گشته اند
اسیر ِ
خمیازه های ِ
هیچ گاه...
عمری است گشته اند
اسیر ِ
خمیازه های ِ
هیچ گاه...
دوشنبه 86 بهمن 1
, ساعت 3:33 صبح |[ پیام]