دریغ از یه ریزه نور خورشید با این همه برف اما من عینک دودی زدم.
دلم میخواد به اونایی که بر و بر نگاهم میکنن بگم «ها کاکو! مگه بچه آبودانی ندیدی؟»
یکشنبه 86 دی 16
, ساعت 7:18 عصر |[ پیام]
برف میاد که بیاد. دلیل نمیشه لبو فروشها تعطیل کنند.
یکشنبه 86 دی 16
, ساعت 7:14 عصر |[ پیام]
ولی تو صبح برفی نمیشه درس خوند. تو صبح برفی فقط باید آش خورد و آش خورد و حلیم خورم و آش خورد و لبو خورد و آش خورد و آش خورد.
یکشنبه 86 دی 16
, ساعت 8:36 صبح |[ پیام]
علی!
درس عبرتی باشد برای آیندگانت.
اعتماد بیخودی حماقته؛ اینرو بفهم.
درس عبرتی باشد برای آیندگانت.
اعتماد بیخودی حماقته؛ اینرو بفهم.
جمعه 86 دی 14
, ساعت 8:57 صبح |[ پیام]
سرهمان وبلاگ عربی که از یک سال پیش قولش را داده ام و هر بار می پرسد چی شد می گویم صبر کن چند وقت دیگه بالا می آید.
چهارشنبه 86 دی 12
, ساعت 6:59 عصر |[ پیام]
امروز بعد از کلی وقت آی گوگل را باز کردم.
نوشته بودم باید با رفیع تماس بگیرم.
هنوز نگرفته ام.
نوشته بودم باید با رفیع تماس بگیرم.
هنوز نگرفته ام.
چهارشنبه 86 دی 12
, ساعت 6:56 عصر |[ پیام]
قاب پاییز غبار گرفته بود. قیصر نبود.
قطار می رود/تو می روی/تمام ایستگاه می
رود/و من چقدرساده ام /که سالهای سال/در انتظار تو/کنار این قطار رفته ایستاده ام/و
هم چنان/به نرده های ایستگاه رفته/تکیه داده ام...
قطار می رود/تو می روی/تمام ایستگاه می
رود/و من چقدرساده ام /که سالهای سال/در انتظار تو/کنار این قطار رفته ایستاده ام/و
هم چنان/به نرده های ایستگاه رفته/تکیه داده ام...
چهارشنبه 86 دی 12
, ساعت 6:53 عصر |[ پیام]
با این حساب گور بابای لنز.
من گریه میخوااام.
من گریه میخوااام.
چهارشنبه 86 دی 12
, ساعت 6:2 عصر |[ پیام]