سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خب دیگر شعر نمی نویسیم. دیدیم وبلاگ خوابیده گفتیم بیدارش کنیم. حرفهای دلمان هم زیاد نبود، گفتیم چه چیزی بهتر از شعر.
قبلش هم بیان نمودیم که اصولا ما از خودمان شعر نمی گوییم بلکه از شعرا می بهریم.
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 10:12 صبح |[ پیام]
همش فراموش می‏کنم آخر مجلس زوجه‏ی صالحه را دعا کنم.
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 9:15 صبح |[ پیام]

 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 7:54 صبح |[ پیام]
از «یارانت» دعوت می کنم بیاد اینجا.اما نمی‏دانم به چه کسی ارجاع بدهم شما را ،تا پسفورد گیرتان بیاید؟
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 7:52 صبح |[ پیام]
وقتی آمدم اینک،به من گفتند این اینک ،قوانین خاص خودش را دارد.یکی از آن قوانین این بود که از لحظه‏های زندگی‏مون بنویسم.اما چرا بعضی‏ها فقط در اینجا شعر می‏سرایند؟آن هم شعری که قبلا سروده شده و توسط کس دیگری؟
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 7:51 صبح |[ پیام]
این وبلاگ نویسی با این همه مزایا،یک بدی هم دارد.اینکه آدم به بعضی از وبلاگ‏ها عادت می کند.ناخواسته نوشته‏هاشان را دنبال می‏کند.امان از وقتی که به روز نکرده باشند.آدم احساس تنگی اطلاعات می‏کند.مثل حالای من...
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 7:48 صبح |[ پیام]
هی رفتم ...هی اومدم...هی رفتم...هی اومدم...چرا به روزش نمی‏کنه آخه؟
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 7:46 صبح |[ پیام]
< language=java>
سلام...بالاخره این همدم من رفت .لنگوییچ برابر جاوا؟دیگه نیست.اما حیف شد .نفهمیدم که چی شد که رفت!!
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 7:45 صبح |[ پیام]
رفتم به کنار رود، رودم به هزار قصه، می برد زدست
چون قصه ی درد خویش با او گفتم
لرزید و رمید و رفت و نالید و شکست!!!
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 2:15 صبح |[ پیام]
یه شعر هم این آخریه بنویسیم و ....لالا....
 پنج شنبه 86 دی 27 , ساعت 2:12 صبح |[ پیام]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >