بذار یه کلمه هم به تو بگم. بچهی خوبی هستم؟! ببین! من ازت پرسیدم. خودت چیزی نگفتی. بیحسابیم دیگه!
شنبه 87 خرداد 18
, ساعت 5:52 صبح |[ پیام]
وااااای. تازه گوشی کا700 رو گرفته بودم؛ و تازه آلبوم قاصدک مختاباد رو هم گرفته بودم. یه جاش داره که میگه «چه میخواهد از این مسکین سرگردان نمیدانم». همین تیکه رو با موبایلم ضبط کردم و گذاشتم به عنوان زنگ. اولین زنگ موبایلم همین بود!
شنبه 87 خرداد 18
, ساعت 5:47 صبح |[ پیام]
و اما مختاباد. از همون بچگی که تلویزیون صداش رو پخش میکرد، تنها چیزی که از صدای مختاباد توی ذهنم مونده، همین حزنشه.
شنبه 87 خرداد 18
, ساعت 5:43 صبح |[ پیام]
بالام جان. از تو کلهی من برو بیرون. باشه. ببخشید. من باید درست حرف بزنم. همهی اینا تقصیر اینه که قطعگرا و محافظهکاری. کاش دستکم یکی از این خصوصیات رو میذاشتی تا من میتونستم خوبیهات رو بیشتر ببینم.
شنبه 87 خرداد 18
, ساعت 5:41 صبح |[ پیام]
بالام جان. از تو کلهی من برو بیرون. باشه. ببخشید. من باید درست حرف بزنم. همهی اینا تقصیر اینه که قطعگرا و محافظهکاری. کاش دستکم یکی از این خصوصیات رو میذاشتی تا من میتونستم خوبیهات رو بیشتر ببینم.
شنبه 87 خرداد 18
, ساعت 5:41 صبح |[ پیام]
من افغانستان میخوام. من افغانستان میخوام. چند بار تکرار کنم تا خودم رو اونجا ببینم؟ به یه هفته هم قانعم. میخوام ببینم سینمای جلیل رو بازسازی کردهن یا نه. میخوام ببینم اسمش رو گذاشتهن مریم جو یا نه. میخوام ببینم واقعا میشه نزدیک ده مزنگ اون بیشهها رو پیدا کرد.
شنبه 87 خرداد 18
, ساعت 5:37 صبح |[ پیام]
فکرش رو که میکنم میبینم همهی ترانههایی که این سالها مشتاقشون شدم، حزنانگیز بودهن. بیاستثنا. یادته اون وقتا که رادیو گوش میکردم وقتی یه ترانه شاد میاومد کانال عوض میکردم؟ تو چی یادته پس؟
شنبه 87 خرداد 18
, ساعت 5:33 صبح |[ پیام]
وااااای چه حزنی دارن این ترانه های تاجیکی و ازبکی...
شنبه 87 خرداد 18
, ساعت 5:31 صبح |[ پیام]
ده سال پیش وقتی میشنیدم دوری و دوستی، حالم به هم میخورد. اما الان فقط از اطلاقش حالم به هم میخوره. چقدر دوستش داشتم ده سال پیش. اما الان دوستش ندارم. ترجیح میدم سالها نبینمش تا از نگاهش در امان باشم. تا از نیش حرفاش دور باشم
شنبه 87 خرداد 18
, ساعت 5:27 صبح |[ پیام]