سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بذار کامل توضیح بدم. اون روز می خواستیم یه اطلاعاتی رو بریزیم رو مموریم. هر کار می کردیم نمی شد. به هر حال. بعد یهویی دیدم انگار همه چی ش پاک شده. بعد که بردم یه جای دیگه امتحان کردم، خوشحال شدم؛ چون دیدم چیزی از بین نرفته. اما الان. اه

 شنبه 87 خرداد 18 , ساعت 6:20 عصر |[ پیام]
کسی نمی تونه درک کن. هیشکی. هیشکی. اه. خاک.

 شنبه 87 خرداد 18 , ساعت 6:18 عصر |[ پیام]
باز دارم این رو گوش می کنم؛ ترانه تاجیکی؛ یوسف گمگشته...


 شنبه 87 خرداد 18 , ساعت 6:4 عصر |[ پیام]
ریز بین بودن و از خود تفکر ایجاد کردن گاهی اوقات طرف رو به سکوت وا می دارد.
 شنبه 87 خرداد 18 , ساعت 5:20 عصر |[ پیام]
حرفهایش شیرین تر از آن است که خود فکر کند. هر چند خلاف واقع می گوید.
 شنبه 87 خرداد 18 , ساعت 5:19 عصر |[ پیام]
برای رسیدن هر چه زودتر به او، با دیگری در امتحانات رقابت می کند!
 شنبه 87 خرداد 18 , ساعت 5:17 عصر |[ پیام]
کارش را انجام می دهد. در کنارش بودن را دوست دارد. حواس پرتی را چه باید کرد. مزاحم بودن یا مراحم بودن؟
 شنبه 87 خرداد 18 , ساعت 5:13 عصر |[ پیام]
باید قدر نعمتهایی رو که در دست داریم بدانیم. امان از روزی که از دست می روند و دود حسرت چشم را گریه آلود کند.
 شنبه 87 خرداد 18 , ساعت 5:11 عصر |[ پیام]
کاش دل شکستن ها نبود. کاش حرفهای آزار دهنده نبود. کاش روزی را که به اسم او شروع کردیم بی او تمام نشود.
 شنبه 87 خرداد 18 , ساعت 5:10 عصر |[ پیام]
زندگی شاخه گلی است که گل هایش همه خیال و خارهایش همه حقیقت!
 شنبه 87 خرداد 18 , ساعت 5:6 عصر |[ پیام]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >