سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کی می توانم به رمانم بپردازم؟
ایده و طرحش آمده است.
باید وقتش شود.
من می خواهم رمانم را بنویسم....

 پنج شنبه 86 اسفند 9 , ساعت 11:50 عصر |[ پیام]
به این فکر می کنم که اگر تصمیمی بگیرم چقدر مصمم هستم و تا چه اندازه برای به وقوع پیوستنش تلاش می کنم.
تو که می دانی.
من هم می دانم.


 پنج شنبه 86 اسفند 9 , ساعت 11:48 عصر |[ پیام]
گاهی برخی جملات همیشه در خاطر انسان می ماند.
من، پدر، ماشین، تو، بد وبیراه
استعفا...

 پنج شنبه 86 اسفند 9 , ساعت 11:46 عصر |[ پیام]
می گوید کمی پول داری قرض بدهی؟
برایش این شکلک را می فرستم
شرمندگی درد بدی است.
آن هم زمانی که که هیج وقت پیشش شرمنده نشدی!

 پنج شنبه 86 اسفند 9 , ساعت 11:41 عصر |[ پیام]
امروز یک ماراتن داشتم.
البته ماراتن های من زیاد است
این ماراتن، ماراتن فیزیکی بود.
در حال طی ماراتن های روحی هستیم...

 پنج شنبه 86 اسفند 9 , ساعت 11:34 عصر |[ پیام]
او می خواهد برود.
کجا؟
اصفهانی است.
دیشب پیش من بود.

 پنج شنبه 86 اسفند 9 , ساعت 11:23 عصر |[ پیام]
او برایمان هنوز شعر می خواند .
او خودش شاعر است.
هنوز اول راه است ولی شاعر


 پنج شنبه 86 اسفند 9 , ساعت 11:22 عصر |[ پیام]
و او شعری از حافظ می خواند
و من میان کلامش...
بماند...
همین...

 پنج شنبه 86 اسفند 9 , ساعت 11:19 عصر |[ پیام]
می گوید معمای هستی استاد شجریان محشر است
ای  آدم های مطرب!!!

 پنج شنبه 86 اسفند 9 , ساعت 11:16 عصر |[ پیام]
از دروغ‏هایت خسته شده‏ام. دروغ‏هایی که شاید هیچ وقت به زبان نیاوری ولی من آ‏ن‏ها را درک می‏کنم. همه، فیلم‏هایت را می‏بینند و من پشت صحنه‏ها را...
 پنج شنبه 86 اسفند 9 , ساعت 6:25 عصر |[ پیام]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >