خونه که رفته بودم کلی آدم دیدم که دست کم یکی دو سال بود که ندیده بودمشون. کلی آدم که از اینور و اونور اومده بودن؛ عقد بود دیگه! البته حرف یه ماه پیشه!
چهارشنبه 86 آذر 28
, ساعت 7:56 عصر |[ پیام]
دیشب شام که شروع شد، بچهی قیوم تازه داشت صداش در میومد. دو طرف اون پتوی کوچیکی که روش خوابیده بود رو گرفتم و تکونش دادم. مثل گهواره!
چهارشنبه 86 آذر 28
, ساعت 7:53 عصر |[ پیام]
با حسن تماس گرفتم گفت اینترنتمان قطع است. تازه فهمیدم چرا اینک بهروز نمیشود.
چهارشنبه 86 آذر 28
, ساعت 7:48 عصر |[ پیام]
ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم
پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم
پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم
چهارشنبه 86 آذر 28
, ساعت 7:48 عصر |[ پیام]
حیف که سرم شلوغه... امروز دو ساعت از وقت بعد از ظهرم رو گذاشتم رفتم فیلم «سینهسرخ» رو دیدم. الان باید جبران کنم. امیدوارم تا ساعت هشت کارام تموم شه.
چهارشنبه 86 آذر 28
, ساعت 6:31 عصر |[ پیام]
چهارشنبه ها 8 شب به بعد اینک، خانمونه میشه.
چهارشنبه 86 آذر 28
, ساعت 6:15 عصر |[ پیام]
خوش تیپای اینک نویس روز به روز بیشتر می شن!
عکس ها یکی از یکی فتوژنیک تر...بابا پرتره!
یا علی مدد(ی)...
چهارشنبه 86 آذر 28
, ساعت 6:14 عصر |[ پیام]
چهارشنبه ها...ساعت 8...کافه باران!
خوب دنگی(به ضم دال) حساب می کنیم!
یا علی مدد(ی)...
چهارشنبه 86 آذر 28
, ساعت 6:12 عصر |[ پیام]