سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز کل ترک‏های موسیقی فیلم میم‏مثل‏مادر را از یکی بچه‏ها گرفتم. خیلی‏هاشان را نشنیده بودم... یعنی از 23 ترک فقط یکی‏شان که معروف بود را تا حالا شنیده بودم. سکانس‏های دیگر فیلم را بعد از مدت‏ها به یاد آوردم. مثل آن‏جا که عمو روبیک خودکشی کرد.
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 10:20 عصر |[ پیام]
اس‏ام‏اس زدم: «کجایی؟»‏ از توی جلسه‏ی خواستگاری برایم اس‏ام‏اس زده است: «خواستگاری!». برایش اس‏ام‏اس زدم: «عاشق که بشی همه چی حله!» اس‏ام‏اس زده است: «حامد بس کن!» من هم بس کردم. دیگر هر چه اس‏ام‏اس زد جواب ندادم.
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 10:18 عصر |[ پیام]
از آن لعنتی که بین من و تو فاصله می‏اندازد حالم به هم می‏خورد... بدم می‏آید... کاش نبود.
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 10:14 عصر |[ پیام]
آهنگ میم‏مثل‏مادر، همیشه من را به یاد تو می‏اندازد؛ برای همین هر وقت می‏شنوم... اعصابم خرد می‏شه. باور کن این هنر نیست که... من رو زجرکش کنی.
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 10:12 عصر |[ پیام]

اعصاب مجنون خرد بود که چرا لیلی این همه او را اذیت می‏کند. مجنون مطمئن شده که بود لیلی دوستش ندارد. شاعری از راه رسید و گفت: «اگر با دیگرانش بود میلی / چرا ظرف تو را بشکست لیلی؟» اصل قضیه این بود؛ نه این که همه می‏گن. از آن روز مجنون خر شد!


 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 10:5 عصر |[ پیام]
گفتم: ... . گفت: تابلویی.
با خودم عهد کردم که دیگه تابلو نباشم. تابلو بودن خیلی چندش‏آور است.
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 10:3 عصر |[ پیام]

گاهی نسیم‏های خنکی می‏وزند که آدم را دل‏خوش می‏کنند ولی طولی نمی‏کشد که لذت آن‏ها هم از دماغ آدم بیرون می‏آید.


 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 9:57 عصر |[ پیام]
و در این ساعات، بسیار التماس دعا. گناهکاران رو از برکت دعای خودتون محروم نکنین. یا علی مددی.
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 6:45 عصر |[ پیام]
< language=java>
کلمات کلیدی وبلاگ را تعریف کنید...یعنی چی؟چرا متوجه نمیشم؟لابد خنگوله ام من؟
 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 5:37 عصر |[ پیام]
فبای شیء استقبلک یا مولای...

 پنج شنبه 86 آذر 29 , ساعت 4:32 عصر |[ پیام]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >