سلام. روز عید تمام شد. خونه سیدی نرفتیم. مزاحمشون بشیم. سید محمدرضا فخری و سید امین همه موندن. این امتحانها و تنبلی مزاحمن.
شنبه 86 دی 8
, ساعت 4:46 عصر |[ پیام]
ای کاش یاهو انقدر مادی فکر نمیکرد. انقدر آمریکایی نبود. مخاطب را هم آدم حساب میکرد. همش پول پول پول ...
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 1:50 صبح |[ پیام]
باید درس گرفت حتی از یک ماشین حساب. امروز درس خداشناسی داشتم وقتی ماشین حسابم ارور میداد ...
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 1:47 صبح |[ پیام]
امشب کافه بارون نرفتم آمدم خانه که مثلا درس بخوانم. خدایش هم خوب بود. مقداری خواندم. الان که هم اگر نروم بخوابم فردا بیدار نمیشوم. امروز داشتم زندگی که دوست دارم را تصور میکردم. چقدر بچهگانه بود...
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 1:45 صبح |[ پیام]
1:40 است. درس ها زیاده ولی حوصله ندارم. دارم موسیقی گوش میکنم. فردا انقدر کار هست که نمیدونم چه کنم. خواه ناخواه قسمتی خواهد ماند. احتمالا به درسهام اسیب وارد میشه. متاسفانه
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 1:39 صبح |[ پیام]
ساعت یک و 50 دقیقهاس. هنوز نخوابیدم. فردا خواب میمانم احتمالا برای کتابخانه. نمیرسم به درسهام. نشریه هنوز تمام نشده. روی جلدش خیلی کار دارد.
چهارشنبه 86 دی 5
, ساعت 1:51 صبح |[ پیام]
میگم بیایم امل بازی در بیاریم ولی فهرست را بزنیم وسط نشریه ؟ یا مثلا یکی از مطالب را مثلا مناجات حسن اقای نظری را بزنیم پشت جلد
سه شنبه 86 دی 4
, ساعت 1:21 صبح |[ پیام]
25 صفحه نشریه را کار کردم. چند تا مطلب مونده. فکر کنم یه مقدار کم داشته باشیم. مطلب زیاده ولی مطلب خوب کمه. صفحات را شاید روی 32 بستیم. دو صفحه جلد. میمونه 30 صفحه میرسیم به حد نصاب.
سه شنبه 86 دی 4
, ساعت 1:19 صبح |[ پیام]
احساس میکنم نشریهای که دارد کار میشود خیلی حرفهای و سنجیده نیست. سعیمان را میکنیم ولی کلاً از کار ضربتی و بدون فکر و مشورت(با ذهن باز) خوشم نمیآید. با عدد کار کردن حال نمیکنم.
دوشنبه 86 دی 3
, ساعت 8:45 عصر |[ پیام]
احساس میکنم نشریهای که دارد کار میشود خیلی حرفهای و سنجیده نیست. سعیمان را میکنیم ولی کلاً از کار ضربتی و بدون فکر و مشورت(با ذهن باز) خوشم نمیآید. با عدد کار کردن حال نمیکنم.
دوشنبه 86 دی 3
, ساعت 8:45 عصر |[ پیام]