سفارش تبلیغ
صبا ویژن
داشتم یه وبلاگ سیاسی رو می خوندم.هر وقت هم سر می زدم،معمولا دست خالی بر نمی‏گشتم.اما این دفعه مواجه شدم با انبوهی از خاطرات سفر.برام جالب بود که دیدم بله...طرف ید طولانی در این زمینه هم داره...آفرین...
 جمعه 87 اردیبهشت 6 , ساعت 11:9 صبح |[ پیام]

بعضی وبلاگها یهو مرتب بروز می‏شوند.ما هم مرتب سر می زنیم.وقتی یهو ایست می‏‏زنه،دیگه واقعا غیر قابل تحمل می شه...


 جمعه 87 اردیبهشت 6 , ساعت 11:7 صبح |[ پیام]
مادرانه ها رو بهش وابسته شدم.دیگه برای خودش جا افتاده .مگه نه؟
 دوشنبه 87 اردیبهشت 2 , ساعت 2:58 صبح |[ پیام]
وقتی همه ی برنامه رو برام نصبش کرد؛به سرم زد که امانتی رو پس بدم.درسته...پسش دادم.دیگه راضیه مظاهری غریبه شده.میشه ایگنلورش کنین؟
 دوشنبه 87 اردیبهشت 2 , ساعت 2:57 صبح |[ پیام]
بعدش کاراها ردیف شد.ویندوز قبلی رفت و من صاحب ویندوز بالاتری شدم.
 دوشنبه 87 اردیبهشت 2 , ساعت 2:55 صبح |[ پیام]
اصلا تقصیر مموریه شد.خیر سرم می خواستم بلوتوثهایی که در اردوی جنوب گرفتم رو داخل سیستمم تخلیه کنم که مای کامپیوترم نشناختش.کارم از اینجا در اومده بود...
 دوشنبه 87 اردیبهشت 2 , ساعت 2:54 صبح |[ پیام]
ساعت دو بعد از ظهر امروز که اومد خونه مون؛تا 8شب طول کشید.چقدر وقت گیره این ویندوز پاک کردن و نصب کردن...
 دوشنبه 87 اردیبهشت 2 , ساعت 2:53 صبح |[ پیام]

< language=java> آخیش...بالاخره ویندوز خرابه رو پاک کردم.اما طفلی پسر خاله خیلی خسته شد.حالا چه جوری از خجالتش در بیام؟


 دوشنبه 87 اردیبهشت 2 , ساعت 2:51 صبح |[ پیام]
< language=java>
دلم داره شور می‏زنه،از بس خیلی کار دارم.آنوقت نشسته ام به اینک خوانی و اینک نویسی...
 چهارشنبه 87 فروردین 28 , ساعت 8:15 صبح |[ پیام]
کسی نیست همکاری کنه با من؟امر خطریه ها...دست کم نگیرین.
 شنبه 87 فروردین 24 , ساعت 8:24 صبح |[ پیام]
<      1   2   3   4   5   >>   >