اومدم نت...تا میام صدای بچه هام در میاد.غر می زنن.میگن:«وای!مامان دوباره رفت سراغ نت...»تا به باباشون شکایت نکرده ان، برم ناهارشون بدم و گرنه...
پنج شنبه 86 آذر 22
, ساعت 11:27 صبح |[ پیام]
دندانم هنوز درد میکنه.با شهیده چت کردم؛دندانم هم آروم شد.انگار چت میتونه بهتر از استامینوفن باشه؟!...
پنج شنبه 86 آذر 22
, ساعت 11:25 صبح |[ پیام]
سلام...آخ دندانم...چقدر درد داره؟؟
پنج شنبه 86 آذر 22
, ساعت 11:23 صبح |[ پیام]
چقدر بده آدم عضو اینک باشه و نتونه بفهمه نازنین چشه؟نتونه بفمه امین چی رو تعطیل کرده؟نفهمه حامد چی رو داره میگه؟؟
سه شنبه 86 آذر 20
, ساعت 7:17 عصر |[ پیام]
سلام...نمی دونم کی نوشته های اینکی رو آرشیو میکنه؟نا سلامتی یعنی منم برای خودم اینجا پسفورد دارمها!!!
سه شنبه 86 آذر 20
, ساعت 7:15 عصر |[ پیام]
شل بجنب« اینک» مثل «رسپنا» میشه.یعنی وبلاگ گروهی؛یهو ممکنه شخصی بشه.آخه انگار فقط حامد داره مینویسه.
سه شنبه 86 آذر 20
, ساعت 12:35 عصر |[ پیام]
سلام...اینک دارم اینک رو میخوانم.جالبه...از مشهد تازه نفس برگشتند،پرکار شدهاند بعضیها...
دوشنبه 86 آذر 19
, ساعت 12:36 عصر |[ پیام]
سلام...دارم با لذت صبحانه میخورم.آخه صبحانهای که شوهر آدم براش آماده کنه؛واقعا خوردن داره.مگه نه؟اونم بعد از ده سال...
شنبه 86 آذر 17
, ساعت 8:4 صبح |[ پیام]
از صدای سرفهاش خسته شده بودم.دو تا انجیر جوشاندم.آبش رو بهش دادم.خورد.هم خودش راحت شد هم من...
پنج شنبه 86 آذر 15
, ساعت 3:9 صبح |[ پیام]
اخیش...بابا بچهها رو با خودش برد بیرون.حالا با خیال راحت نشستم پای نت...مرخصی موقتی میچسبه ها...
چهارشنبه 86 آذر 14
, ساعت 4:49 عصر |[ پیام]