با خیال خیالت نیز شادم و خوشحال. با خیالت تا ابرها رفته و باز شادان بر می گردم. با خیالت تا هرچه زیبایی رفته و با یاد خیال رویت خیالی خیالین می سازم، ای همه خیال خیالین من.
 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 3:9 عصر |[ پیام]
فعلا که خودمم از پرکاری بیکار شدم و اومدم نشستم و عزا گرفتم و اینک نویسی میکنم. شاید یادم بره که چقدر کار دارم. پابلو نرودا رو هم بی خیالش. دلش خوش بوده و یه چی گفته.
 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 3:5 عصر |[ پیام]
اجازه ندهیم که دچار مرگ تدریجی شویم. شاد بودن را فراموش نکنیم. ( پابلو نرودا)
 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 3:3 عصر |[ پیام]
مرگ تدریجی ما آغاز می شود، آن هنگام که عزت نفس را در خود بکشیم و آن هنگام که دست یاری دیگران را رد کنیم. ( پابلو نرودا، نویسنده شیلیائی)
 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 3:0 عصر |[ پیام]
خوبه هایدی نبودم !!!
 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 2:57 عصر |[ پیام]
شما که مامور مخصوص حاکم بزرگ بودین!!!!  .... نمیدونم اگه بدونین که من کیم ، معلوم نیست چقدر بترسین؟؟؟  ... میگین نعع؟؟؟ از اون یکی بپرسین، خودش میگه.
 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 2:52 عصر |[ پیام]

اوخ اوخ .... چقدرم ترسید ...هنوزم داره میترسه!!! احترام؟؟ .... چشم میذاره


 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 2:38 عصر |[ پیام]
نچ نچ ... هفت خط ، با فونت دست خورده. یحتمل جریمه...
 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 2:5 عصر |[ پیام]
 اینک من خسته از کار اومدم و هم گشنمه و هم خوابم میاد و باز با یه عالم مشق شب اومدم. میشه .... پلیز هلپ می؟؟
 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 2:3 عصر |[ پیام]
خدا جونم میشه بعضی قسمتارو خودت فاکتور بگیری و یه وقت گوش نکنی. مرسی خدا جونم. بای.
 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 3:15 صبح |[ پیام]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >