دلم رو به کوُیَت می فرستم. دلم رو روانه بین الحرمین می کنم و تا اوج به سکوت، به نظاره می نشینم. دلم رو به سوی آفتاب داغ و عطشناک نینوا روونه کارزار می کنم. دلم رو روونه فرات می کنم تا با شرمندگی آب ، همنوای آب، ندای وا اسفا سر دهد.
یکشنبه 86 دی 9
, ساعت 11:49 عصر |[ پیام]
چند روز مونده تا محرم، اما بوی محرم رو کم کم دارم حس میکنم. بوی غم، بوی ماتم، بوی عزا، بوی شهادت، بوی نیستی و هستی، بوی بودن و چگونه بودن، بوی رفتن و چطور رفتن، بوی پرواز و پرواز، پرواز تا بیکران هستی، پرواز تا خدا.....
یکشنبه 86 دی 9
, ساعت 11:41 عصر |[ پیام]
مولای من، آن زمان که بر بلندای دست خورشید رخ نمودی، با هزاران هزار سبد نور ، بر دلها عطر ولایت بخشیدی..... ای خورشید عالمگیر، رخ بنما و بر این روز مبارک، ندای انا المهدی را کنار بانگ بلند اناالحق علی، بر دل بی دلانت به مهمانی ولایت بنشان.
شنبه 86 دی 8
, ساعت 12:29 صبح |[ پیام]
در تمامی این روزها که یاد آور اون روزهاست، اون روزهای سخت و ..... نعع چی میگم؟ سخت نع، اون روز های نیستی و غم، اون روزهای ماتم و تموم نشدنی، من به یادتم و با یاد غم تو ، غصه می خورم و از خدا برات صبر می خوام... باور نکن تنهائیت را...
پنج شنبه 86 دی 6
, ساعت 9:5 عصر |[ پیام]
اینک غش نموده و این شکلی می شویم.
... باشد تا عبرت اینکی های دیگر گشته، تا زمانی که به قدر مرگ لالا دارن، نیان اینک نویسی.
..... اینک بابای.


یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:57 عصر |[ پیام]
هوووووووووووووووورا. عالی بود. اگه زشت نبود میگفتم: ای ول ای ول .....بابا چرا دعوا میکنینم؟؟ نگفتم که!! گفتم اگه زشت نبود ، میگفتم.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:53 عصر |[ پیام]
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم/محتسب داند که من این کارها کمتر کنم/من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها/توبه از مِی وقت گل ، دیوانه باشم گر کنم.
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:33 عصر |[ پیام]
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان ، خواهد شد آشکارا
دردا که راز پنهان ، خواهد شد آشکارا
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:28 عصر |[ پیام]
نسیم خنک بهاری را در جعد گیسوانت حس کردم. آفتاب گرمی بخش تابستان را در لبخند غمین و پر حرارتت لمس کردم. شکوه برگریزان پاییزی را در بلندای قد رعنای تو، با عطر حضورت، نظاره گشته و سفیدی بلورین برف را در یاس نگاه مرمرینت باز یافتم. با توام، ای همه عطر و بهار من.....
یکشنبه 86 دی 2
, ساعت 3:20 عصر |[ پیام]