هنوز آن روز ماه مبارک را یادم نرفته که چگونه همه ی زندگی ام در یک لحظه به باد رفت. همه ی امیدم. همه ی آسودگی ام. کاش تمام می شد این نمودار سینوسی کثیف
جمعه 86 اسفند 3
, ساعت 1:8 صبح |[ پیام]
حاضرم در همه عمرم هیچ لذتی نبرم؛ اما در مقابل اینچنین لحظههایی را نخواهم تجربه کنم.
جمعه 86 اسفند 3
, ساعت 1:5 صبح |[ پیام]
تلخ نیست
«هیچ گاه»
همان اندازه که
شیرین نیست
«همیشه»
«هیچ گاه»
همان اندازه که
شیرین نیست
«همیشه»
جمعه 86 اسفند 3
, ساعت 1:2 صبح |[ پیام]
چقدر ابله بودم؛ و ایضا هستم. خدایا! خریت و حماقت را از من بگیر.
جمعه 86 اسفند 3
, ساعت 12:58 صبح |[ پیام]
معجزه تمام ناشدنی اند؛ حتا پس از دوران پیامبران...
صدایت معجزه می کند...
صدایت معجزه می کند...
پنج شنبه 86 اسفند 2
, ساعت 12:20 عصر |[ پیام]
این رو نمیشه ننوشت. امروز آقای ... یهویی این رو خوند. «خسته ام از این کویر...» اون همین جوری خوند؛ اما دل من آتیش گرفت. ادامه ش رو هم چند ثانیه بعد خوند. «این کویر کور و پیر» شاید دوم تیر 83
چهارشنبه 86 اسفند 1
, ساعت 3:18 عصر |[ پیام]
اینکم می آید؛ اما گور پدر اینک. اسکارلت! برو بخواب. تو الان حالت سر جاش نیست. با این ریخت و قیافه ت.
چهارشنبه 86 اسفند 1
, ساعت 3:13 عصر |[ پیام]
داشتم اینک هام رو مرور می کردم؛ ... . خیلی نامردیه که آدم همه ی سعی خودش رو بکنه بچه خوبی باشه؛ اما بعد از چند وقت ببینه همه چی دست کم از دید دیگران به گند کشیده شده.{البته از بعد انسانی قضیه منظورمه ها}
چهارشنبه 86 اسفند 1
, ساعت 3:12 عصر |[ پیام]
سعی می کنم آدم باشم؛ سعی می کنم بتوانم درباره ی هر سی هر احتمالی بدهم؛ تا هی نخوام مثل الاغ ها به خودم بگم «فکرش رو هم نمی کردم». الاغ ها اینجوری اند؟ فکر نکنم.
چهارشنبه 86 اسفند 1
, ساعت 3:8 عصر |[ پیام]