تا در این دهر دیده کردم باز
گل غم، در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد.
گل غم، در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد.
دوشنبه 87 تیر 3
, ساعت 11:29 عصر |[ پیام]
ما هم که برای خودمون قبلا نوشابه باز کردیم و تبریکات رو گفتیم...(چه ربطی داشت با ما، الله اعلم!)
دوشنبه 87 تیر 3
, ساعت 11:27 عصر |[ پیام]
سایه خانم و ندا خانم هم روزتون مبارک. بالاخره نویسنده های این وبلاگ خانم های محترم هستند که روزتون(هرچند الان شبه:دی!) خیلی ویژه مبارک باشه.
دوشنبه 87 تیر 3
, ساعت 11:26 عصر |[ پیام]
به هر حال خیلی مهمه. یک مادر عزیز رو داریم اینجا و امشب عیدشون هست. این گل باز هم تقدیم به همه ی مادرهای مهربون و مخصوصا مادر نویسنده ی وبلاگ اینترنشنال! اینـــــــــــــــــــــــــــــک! و مادرانه.
دوشنبه 87 تیر 3
, ساعت 11:4 عصر |[ پیام]
یک تبریک خیلی اساسی به مادرانه ی عزیز که با نوشته هاشون حالات اینک رو از توی این بیابون بی آب و علف در میارن:دی!
دوشنبه 87 تیر 3
, ساعت 10:59 عصر |[ پیام]
از این کیک ها اونجا زیاد بود...کیک و گل همه برای دوست داشتنی ها...
دوشنبه 87 تیر 3
, ساعت 10:56 عصر |[ پیام]
اول از همه این گل رو از طرف بچه های مامانا تقدیم به مامانا
دوشنبه 87 تیر 3
, ساعت 10:53 عصر |[ پیام]
ما که جایی دیگه حسابی ترکوندیم. اینجا رو هم بی نصیب نگذاریم بد نیست. ناسلامتی مادری گفتن...
دوشنبه 87 تیر 3
, ساعت 10:47 عصر |[ پیام]
خب ما اومدیم. اینجا انگار هیچ کس نمی خواد به مادرای عزیز تبریک بگه. بعدا میگن ... خسیسن. اینجا هیچ کس نمی خواد کیک و شیرینی و گل و اینا و اونا بده انگار...
دوشنبه 87 تیر 3
, ساعت 10:46 عصر |[ پیام]