سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به همین چند ساعت پلکیدن در کافی نتهای شهر بزرگ و درندشت تهران راضی هستیم(چه کم توقع)


 چهارشنبه 87 مرداد 9 , ساعت 12:28 عصر |[ پیام]
همه چیزش خوبه. اومدن این جا و دور شدن از اون شهر خسته کننده و آدماش. فقط کاش کامپیوترم رو هم می آوردم.(بیچارشون می کردم به خاطر پول تلفن و اینترنت و این چیزا. خوب شد نیاوردم:)
 چهارشنبه 87 مرداد 9 , ساعت 12:27 عصر |[ پیام]
حالا خوبه مثلا اومدیم درس بخونیم ولی توی این یک هفته شاید یک صفحه هم هنوز نخوندیم:دی!
 چهارشنبه 87 مرداد 9 , ساعت 12:26 عصر |[ پیام]
ای خداااااااا. درس های این ترم خودم چی میشه؟!
 چهارشنبه 87 مرداد 9 , ساعت 12:25 عصر |[ پیام]

مثلا تابستونمونه.باید از درس و مهد کودک و کودکستان و این چیزا:دی! دور باشم اومدن منو بردن تا به پسر کاکل زریشون که واسه ترم تابستون دانشگاه ریاضی(ووووی) برداشته تدریس کنم و استاد بشم.


 چهارشنبه 87 مرداد 9 , ساعت 12:24 عصر |[ پیام]
روزها را خیالی واهی در برگرفته!در کنار هم به سرعت می گذرند و خبر ندارند چقدر از هم دورند.
 چهارشنبه 87 مرداد 9 , ساعت 12:22 عصر |[ پیام]
حتا وقتی دور شوی از محیطی که دوستش نداری و لی باز هم از محیطی دیگر وارد می شود و دستانت را می گیرد.
 چهارشنبه 87 مرداد 9 , ساعت 12:19 عصر |[ پیام]
چقدر بده دوست دای کاری رو انجام بدی که اصلا هم بدی نداره ولی بعضی ها خوششون نمی یاد و تو مدام منع بشی. سخت است واقعا.
 چهارشنبه 87 مرداد 9 , ساعت 12:19 عصر |[ پیام]

خیلی زمان لازمه تا برسیم به اون چیزی که در دسترس همه باشد؛ جز تو.


 چهارشنبه 87 مرداد 9 , ساعت 12:18 عصر |[ پیام]
از آدمهای مزاحم و دروغگو حالم به هم می خورد.
 چهارشنبه 87 مرداد 9 , ساعت 12:16 عصر |[ پیام]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >