مثلا من فردا امتحان دارم....این جا چه کار می کنم؟....اونم چه امتحانی....فیزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک. به قول یکی هلو( آره چه هلویی)
 شنبه 86 بهمن 6 , ساعت 9:10 عصر |[ پیام]
میگه تو که مشیری می خوندی، عطار خدا بیامرز یوهو از کجا اومد؟!!!
خب دیگه...ایـــــــــــــــــــنه!!!
 شنبه 86 بهمن 6 , ساعت 9:9 عصر |[ پیام]
همه ذرات عالم مست عشقند
فرو مانده میان نفی و اثبات
در آن موضع که تابد، نور خورشید
نه موجود و نه معدومند، ذرات!
(عطار نیشابوری!)

 شنبه 86 بهمن 6 , ساعت 7:42 عصر |[ پیام]
آن همه خورشیدها که در من می سوخت
چشمه ی اندوه شد، زچشم ترم ریخت
کاخ امیدی که برده بودم تا ماه
آه که آوار غم شد و به سرم ریخت!
با شعرهای مشیری آرامشی دوچندان....
 شنبه 86 بهمن 6 , ساعت 7:40 عصر |[ پیام]
شاید سخت باشه که تا نزدیکی دیدارش بری ولی نتونی ببینیش
 شنبه 86 بهمن 6 , ساعت 7:36 عصر |[ پیام]
خب میگه این چه کاریه؟....اون عینک دودی رو از چشمات بردار تا بتونی ببینیش:دی!!!
 شنبه 86 بهمن 6 , ساعت 7:36 عصر |[ پیام]
تنها کسی که مرا شاد می کند، کسی است که به من می گوید تو مرا شاد می کنی
 شنبه 86 بهمن 6 , ساعت 7:35 عصر |[ پیام]

ابری بودن آسمان را می شود تحمل کرد ولی ابری بودن دل....تحملش سخت است....سخت....


 شنبه 86 بهمن 6 , ساعت 7:33 عصر |[ پیام]
آنهایی که در سرمای زمستان گرمای محبت خود را حفظ می کنند، لایق ستایش هستند....
 شنبه 86 بهمن 6 , ساعت 7:32 عصر |[ پیام]
لبو می خوریم و حسابی لذت می بریم در این هوایی که هم می شود گفت برفی است و هم نیست( چی شد؟!! خب آره دیگه....دومین میاد دومین بند میاد:دی!!!)
 شنبه 86 بهمن 6 , ساعت 7:31 عصر |[ پیام]
<   <<   71   72   73   74   75   >>   >