سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای پای همیشه بند در نت/ ای کوزه‌ی خود شکسته بر نت/ با قبل‍، همیشه ناسپاسم/ از بعد، همیشه در هراسم/ وقت زَر خود تلف نمودم/ از گردش وب نبود سودم/ از خانه‌ی وب فرار کردم/ خود را به قلم دچار کردم/ از اینک خود رهایی‌ام ده/ با بعد خود آشنایی‌ام ده
 دوشنبه 86 دی 3 , ساعت 8:17 عصر |[ پیام]
غذای شب‏های سرد تنهایی...
 دوشنبه 86 دی 3 , ساعت 8:13 عصر |[ پیام]
هر لحظه‌ی ما پر است از صد اینک
با رفرش تو کسی نویسد اینک
الهام شده به قلب من که یک روز
مهرش به دل همه بیفتد اینک
 دوشنبه 86 دی 3 , ساعت 8:10 عصر |[ پیام]
اینک که ز تو دورم و مهجور
در خلوت خود خسته و رنجور
نفرین به تو ای چشم غزل‌خوان
کردی تو دلم را ز خودم دور
 یکشنبه 86 دی 2 , ساعت 9:25 عصر |[ پیام]
کاش می‏دانستی وقتی می‏خندی چه‏قدر خوشگـ... دوست‏داشتنی می‏شوی.
 جمعه 86 آذر 30 , ساعت 6:49 عصر |[ پیام]
اینکی‏ها... ذلیل‏نشین... گم‏گور نشید...
هفت‏کور به یه پول...
حق عوضت بده.
 جمعه 86 آذر 30 , ساعت 5:16 عصر |[ پیام]
تا دم در خیمه رسیده بود... چند قدم مانده بود؛ هوا ابری شد. یادش آمد که صابون‏ها را پهن کرده بود توی آفتاب تا خشک شود. نگران شد که باران، آن‏ها را خراب نکند. به‏اش گفتند برو... داخل خیمه نیا: «این یک مرد صابونی‏ست!»
 جمعه 86 آذر 30 , ساعت 4:23 عصر |[ پیام]
تول تیپ لینک‏ها را معمولا برای صاحب‏ آن‏ها می‏گذارم؛ که اگر روزی آمد و دید لینکش کردم بداند الکی‏الکی لینک نشده است.
 جمعه 86 آذر 30 , ساعت 4:20 عصر |[ پیام]
" هرگاه بنده‏ای مرا بخواند، آنچنان به سخنان او گوش می‏سپارم که گویی بنده‏ای جز او ندارم، امّا شگفتا بنده‏ام همه را چنان می‏خواند که گویی همه خدای او هستند جز من! "
مطرود 
 جمعه 86 آذر 30 , ساعت 4:7 عصر |[ پیام]
فکر می‏کردم به‏اش گفته باشی... تعجب کردم.
 جمعه 86 آذر 30 , ساعت 3:15 صبح |[ پیام]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >