سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایشالله امشب ساعت 2 نیمه شب به روزش می کنم مادرانه رو راجع به بحث من و بچه هام.شاید این مشکل برای شما هم یه روزی پیش آمد...
 سه شنبه 87 فروردین 20 , ساعت 7:50 صبح |[ پیام]
اصلا دیشب تمام دعوای من و بچه ها زیر سر پدرشان بود.می‏گویید نه!پست بعدی مادرانه رو یادتان نره بخوانید.البته وقتی به‏روزشان کردم....
 سه شنبه 87 فروردین 20 , ساعت 7:48 صبح |[ پیام]
دیشب برای اولین بار بچه هام با گریه و زازی،حرفهای درونشان را برایم می‏گفتند.اعتراض می‏کردند.مواظب بودم خودم را از تک و تا نیندازم.سعی می‏کردم برای سوال اونها جواب منطقی داشته باشم.خدا حفظ کنه باباشون را.از بس دیشب سوتی داد ،کفرم داشت در می‏آمد.
 سه شنبه 87 فروردین 20 , ساعت 7:47 صبح |[ پیام]
کاش دیشب تمام حرف‏هایش رو ثبت می‏کردم و به داداشم نشان می دادم.بلکه سوژه مناسبی به دستش داده باشم.
 سه شنبه 87 فروردین 20 , ساعت 7:45 صبح |[ پیام]
طفلی به من می‏گوید:«ماماااان ! دلتان میاد من تنهایی تو اتاقم و با ترس بخوابم ولی بابا ، مرد به این بزرگی...
 سه شنبه 87 فروردین 20 , ساعت 7:43 صبح |[ پیام]

دیشب اونقدر گریه کرد تا خوابش برد.طفلی ! دلم برایش می‏سوزد.اما من مگه به غیر از قاطعیت ،چاره‏ی دیگری هم دارم؟


 سه شنبه 87 فروردین 20 , ساعت 7:41 صبح |[ پیام]
دیشب که مقاومت کردم و اجازه ندادم پهلوی من به خواب برود، با من قهر کرد.حالا چه جوری رامش کنم؟آشتی کردن او با من هم باز برای خودش حکایتی دارد...می بینی چه جوری بیچاره می‏شوم برخی اوقات!!!
 سه شنبه 87 فروردین 20 , ساعت 7:39 صبح |[ پیام]
وقتی پسر کوچکم التماس می‏کنه که بذارم حداقل برای یک شب هم که شده پیش من به خواب برود،در می‏مانم چه کار کنم؟آخه با چه مکافاتی عادتش دادم توی تخت خودش در اتاق خودش مستقل و تنها بخوابد...مگه می‏شود کوتاه آمد؟؟
 سه شنبه 87 فروردین 20 , ساعت 7:37 صبح |[ پیام]
سعی کرده‏ام تمام حرفهای دو فرزندم را با دقت گوش کنم.دم بریده‏ها ،چقدر بزرگتر از سن‏شان حرف می‏زنند. < language=java>
 سه شنبه 87 فروردین 20 , ساعت 7:34 صبح |[ پیام]
سعی کرده‏ام تمام حرفهای دو فرزندم را با دقت گوش کنم.دم بریده‏ها ،چقدر بزرگتر از سن‏شان حرف می‏زنند. < language=java>
 سه شنبه 87 فروردین 20 , ساعت 7:34 صبح |[ پیام]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >