سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با نگاهی معصوم به سویش، او را نیز فراخواند و صدا زد و دهان را به نامش خوشبو کرد و...
می توان او را نیز در آغوش گرفت و...
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 9:36 صبح |[ پیام]
پس می توان همیشه با امیدی دو چندان سر بر زمین گذاشته و شب را به پایان برد و....
بادلی امیدوار چشم ها را باز کرد و....
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 9:35 صبح |[ پیام]
شب اگر می گذرد و تاریکی اگر می رود و....
آری..آری در پس آن می آید روزی را که تو در ....
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 9:34 صبح |[ پیام]
عجب جمعه ی دل انگیز و با صفاییه ( صفاییه نه صفایی......)همون...همون...
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 9:33 صبح |[ پیام]
اینقدر به من زل نزن؛ مگه خودت... دل نداری!
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 8:54 صبح |[ پیام]
هیچ وقت نتوانسته ام با موسیقی بی کلام کنار بیایم؛ حتا توهم باکلاسی اش هم نتوانسته راضی ام کند.

 جمعه 86 دی 7 , ساعت 2:50 صبح |[ پیام]
یاد اون اشکای توی پیکان به خیر. فکر کنم دو سال و نیم پیش بود. یادته؟ تو که بعیده دیده باشی؛ حتا اونایی که توی پیکان بودن هم ندیدن.
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 2:45 صبح |[ پیام]
لیلا
هنوزم؟
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 1:27 صبح |[ پیام]
یادته روبروی پله‏ها پشت به پله‏ها نشسته بودم؟ یادته؟ می‏دونم یادته.
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 1:24 صبح |[ پیام]
می دونستی چشمات خیلی قشنگه؟ ببخشید نمی دونم باید بگم قشنگن یا قشنگه. ببخشید دیگه. البته این ببخشید مخاطبش فقط تویی‏ها!
 جمعه 86 دی 7 , ساعت 1:15 صبح |[ پیام]
<   <<   61   62   63   64   65   >>   >