البته تذکر پیشین برای آن دسته از اینک نویسانی بود که نمی خواهند در اینک های شان از اینتر استفاده کنند.
جمعه 86 دی 7
, ساعت 1:9 صبح |[ پیام]
به اینک نویسان بزرگ! برای زیبایی بیشتر نوشته ها سعی کنید قبل از نوشتن در ادیتور دکمه HTML را بزنید و آنجا بزنید. امتحانش مجانی است. زندگی از ان شماست! یاد علی به خیر! علی با آش آمد!
جمعه 86 دی 7
, ساعت 1:8 صبح |[ پیام]
به سجاد گفتم امشب لینک نمی فرستی؟ میگه خونه نیستم. جواب دندان شکن!
جمعه 86 دی 7
, ساعت 1:4 صبح |[ پیام]
آخی...
یاد علی پور افتادم؛ این آش امشب چه بابرکت بود از لحاظ خاطره! علی پور لر بود؛ مَهلی گفتنش خیلی باحال بود؛ خیلی وقته نشنیده م ازش.
یاد علی پور افتادم؛ این آش امشب چه بابرکت بود از لحاظ خاطره! علی پور لر بود؛ مَهلی گفتنش خیلی باحال بود؛ خیلی وقته نشنیده م ازش.
جمعه 86 دی 7
, ساعت 12:53 صبح |[ پیام]
علی میگه دوقولو زاییده؛ میگه اسم دختره رو گذاشته.. مهتاب؛ پسره هم قلی.
جمعه 86 دی 7
, ساعت 12:52 صبح |[ پیام]
خدا بگم چیکارت نکنه علی! یه رفیق داشتیم همیشه تا جون داشت میخورد؛ یزدی بود؛ بعد آخرش میگفت پُر خوردم. همیشه همین اوضاع تکرار می شد. یادش به خیر. جالبه. همین چند روز پیش که خونه ش مهمون بودیم هم دقیقا همین کار رو کرد. زن گرفته هنوز آدم نشده
جمعه 86 دی 7
, ساعت 12:51 صبح |[ پیام]
اصلا می دونی چیه؟ علی بعضی وقتا یه کارایی می کنه که آدم شاخ در میاره! آخه ما وقتی هم سن این بچه بودیم تا دم در خونه هم نمیتونستیم تنهایی بریم!
جمعه 86 دی 7
, ساعت 12:49 صبح |[ پیام]
خراب رفیقیم دیگه.
تازش نون هم میخواستم بگیرم. لبوییه هم رفته بود وگرنه خودت میدونی که من از گاری لبو نمیتونم رد بشم و دست تو جیبم نکنم.
تازش نون هم میخواستم بگیرم. لبوییه هم رفته بود وگرنه خودت میدونی که من از گاری لبو نمیتونم رد بشم و دست تو جیبم نکنم.
جمعه 86 دی 7
, ساعت 12:46 صبح |[ پیام]