سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلم برای یه ته‏فنجون از اون قهوه عربی‏هایی که کافئینش برای مصرف یک‏ ماهه آدم بسه تنگ شده.


 جمعه 86 دی 21 , ساعت 7:52 عصر |[ پیام]
سوار شدم... تاکسی بود ولی... «secret garden» گذاشته بود. برف می‏آمد ولی داخل ماشین گرم بود. ایستاد. یک دویست تومانی گرفتم کنار شانه‏اش... گفت: «بفرمایید. پولی نیست. بگو یا حسین!». صلوات فرستادم و پیاده شدم. قبلی‏ها صلواتی بودند.
 جمعه 86 دی 21 , ساعت 7:5 عصر |[ پیام]
تا حالا شده از شدت درد، اشک و آب دماغت راه بیفته بعد عرق کنی بعد سرت درد بگیره بعد ضعف کنی؟
لعنت به هرچی لنزه.
 جمعه 86 دی 21 , ساعت 6:53 عصر |[ پیام]
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر، که خمخانه خراب است
افسوس که شد دلبر و در دیده گریان
تحریر خیال خط او نقش بر آب است
 جمعه 86 دی 21 , ساعت 6:33 عصر |[ پیام]
حیف که قالب خورد به هم و مجبور شدم بحذفمش.
 جمعه 86 دی 21 , ساعت 6:1 عصر |[ پیام]

صورتش را چسبانده بود به شیشه‏ و چشم‏هایش را بسته بود. گفتم: «چه کار می‏کنی؟» گفت: «دارم به صدای برف گوش می‏کنم.» خندیدم و گفتم: «برف که صدا نداره. حالا باز اگه بارون بود یه چیزی!» گفت: «همین دیگه. همینش جالبه! یه لحظه ساکت باش. گوش کن.»


 جمعه 86 دی 21 , ساعت 5:58 عصر |[ پیام]
گاهی وقت‏ها اون قدر توی دنیا زیبایی هست... که احساس می‏کنم نمی‏تونم تحمل کنم.
 جمعه 86 دی 21 , ساعت 3:45 عصر |[ پیام]

هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری تیره و خاکستری رنگ
زمین را بارش مثقال مثقال
فرستد پوششی فرسنگ فرسنگ


 جمعه 86 دی 21 , ساعت 12:48 عصر |[ پیام]
تلوزیون چند گزارش از محرم نشان می دهد...یکی از رفقا امروز از کربلا برگشت و دیگری فردا به کربلا می رود...چرا من انقدر کم توفیقم...بغضم گرفته از اینکه تاحالا ضریح آقا را لمس نکردم
 پنج شنبه 86 دی 20 , ساعت 11:37 عصر |[ پیام]

اگر وبگردی کنی بینی خیلی ها از برف نوشتن ...از سرخوردن گرفته تا کمبود گاز به خاطر برف.

اما کسی ننوشته است که دانه دانه این برفها در نزد خدا حساب مشخصی دارد. فکرش را بکن.هردانه برف نام و حساب مشخصی دارد!


 پنج شنبه 86 دی 20 , ساعت 11:34 عصر |[ پیام]
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >