اینقدر به من نگاه نکن. آخر مگه تو می دونی که توی دلم چه خبره که این طور خیره شدی ه من؟!! هااان!
سه شنبه 86 بهمن 30
, ساعت 3:43 عصر |[ پیام]
من امشب دلم باران میخواست.
یاری اندر کس نمیبینم.
!
دوشنبه 86 بهمن 29
, ساعت 9:51 عصر |[ پیام]
چه کرده بود به حالش این اینک.
انگار دل سوزونده باشد؛ تا رسید ولش کرد.
انگار که از پا انداخته باشد؛ تا ولش کرد خوابش برد.
دوشنبه 86 بهمن 29
, ساعت 9:14 عصر |[ پیام]
طفلی مادر بزرگ....هنوز هم وسط قصههایش خوابش میبرد.
دوشنبه 86 بهمن 29
, ساعت 6:50 عصر |[ پیام]
چقدر یک اشتباه کوچک میتواند منجر بشود که کل حرفهایت به زیر سوال برود.دقت هم خوب چیزی هست.من که معتقدم لازمه...همه جا...برای همه چیز...
دوشنبه 86 بهمن 29
, ساعت 6:49 عصر |[ پیام]
باز خوبه...خدا این علیآقا را خیرشان بدهد.تا بیشتر از این آبروریزی نکرده ام؛تذکر دادند.علیآقا...دستتون درد نکنه...تشکر...
دوشنبه 86 بهمن 29
, ساعت 6:47 عصر |[ پیام]
< language=java>
>
چقدر بده که آدم در نوشتههای وبلاگش دقت نکنه.اونوقت میشه مثل من.که باید هی بروم مدیریتم؛وغلطهایم را درستش کنم.
چقدر بده که آدم در نوشتههای وبلاگش دقت نکنه.اونوقت میشه مثل من.که باید هی بروم مدیریتم؛وغلطهایم را درستش کنم.
دوشنبه 86 بهمن 29
, ساعت 6:46 عصر |[ پیام]
اخه عزیزم من اگه بیل زن برا خودم می زدم
دارم می رم برای دل علی پا جلو بزارم.
دوشنبه 86 بهمن 29
, ساعت 4:25 عصر |[ پیام]